جمهوری فریاد
سیاسی،فرهنگی،خبری و...
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا123
دو شنبه 27 / 8برچسب:, :: 10:5 ::  نويسنده : علي ظفريوسفي
123
15 / 8برچسب:, :: 13:18 ::  نويسنده : علي ظفريوسفي

گرنبودی خلق محجوب وکثیف

ورنبودی حـلقها تنگ وضعیف

درمـدیــحـت داد معنی دادمی

غیراین منـطق لـبی بکــشادمی

شرح توغیب است براهل جهان

همچو راز عشق دارم درنهــان

مدح توحیف است بازندانیـان

گـویم اندرمجمع روحـانیـان

                  «مولانا»

 

 

گرنبودی خلق محجوب وکثیف

ورنبودی حـلقها تنگ وضعیف

درمـدیــحـت داد معنی دادمی

غیراین منـطق لـبی بکــشادمی

شرح توغیب است براهل جهان

همچو راز عشق دارم درنهــان

مدح توحیف است بازندانیـان

گـویم اندرمجمع روحـانیـان

                  «مولانا»

 

                                        

 

 

 

 این ابیات که بازتاب دهنده روح شورانگیز ازاقیانوس مواج وپرتلاطم جلال الدین محمد بلخی است، خوانندة جوینده را ازپی خود به نهانخانة صاحبخانه می کشاند وازنهفته های ناگفته لب می گشاید ودرکرانه بی کرانه جرعه ای ازانگبین راز را درسرای سربداران می چشاند ولولیان مست را به چنگ وچغانه بی خود به میدان آورده وبا چرخش نرگس مست، تماشا گران را افهام می کنند که این صبوح سرمست، برای همگان دست نیافتنی است وکسانی به باده ی حقیقت مشرف می شوند که اشراف در خم وپیچ کوچه رندان داشته وجگرگرمی صحرا را درتن وهوس منزل لیلی را درسر پرورانده باشند.

چه محیط مولانا تاکنون عارضة مردانگی را تجربه نکرده واحتلام میدانداری ورمز فهمی ورموز گشائی، درآغوش نفشرده ولعلِ رنگینِ باده، دست نلرزانده وتابش نرگس مست به پیچ وتاب نیاورده است.

قشرگرائی، ظاهرستائی، سیماپرستی، رگ گردن کشیدن، حدقه ازچشم بیرون کردن، به تیرتکفیربستن، مرتد خواندن وزندیق شمردن ازابتدائی ترین کالاهائی است که بی هیچ قیمتی فروخته می شود ودرهردکان دین فروشی به خروارها موجود است.

ازهمین جهت باید مواظب بود تادر چنگ کفتاران گرسنه مست وخوانخواران باده پرستِ چوبین پای سنگین دل، نیافتی وباهردلیلی که شده است خودرا بیارائی ودرصفشان چون حافظ حاضرشوی وازانجمن شان تبرک بجوئی ودرلوای شان تبارک الله بخوانی ... .

این منطق بی منطقان است ودین متدینان کافرپرور، باید مواظب خود باشی، درگفتار ورفتار وپندار؛ اگرچیزی هم می گوئی باید چون حافظ ومولانا درلای رمز پیچیده وباصفای استعاره وکنایه وتشبیه آمیخته شلیک کنی که درصورت مُچ گیری بتوانی خودرا نجات دهی ورقیب را خاک بردهان...

آری! جهان وجامعه ای که مولانا وحافظ می زیسته اند بی تردید چنین بوده وآنهاهم چنان می کرده اند.

مولانا دریکی ازمقالاتش چنین می نویسد:« ترایک سخن بگویم: این مردمان به نفاق خوشدل می شوند وبه راستی غمگین می شوند، اورا گفتم تومرد بزرگی ودرعصریگانه ای، خوشدل شد ودست من گرفت وگفت: مشتاق بودم ومقصر بودم. وپارسال با اوراستی گفتم، خصم من شد ودشمن شد. عجب نیست این. بامردمان بنفاق می باید زیست، تادرمیان ایشان باخوشی باشی، همین که راستی آغازکردی، به کوه وبیابان برون می باید رفت که میان خلق راه نیست.»

این سنت مسنونة مذمومه، میراثی است ننگین وراهی است رنگین ودیوی است بدکین ودینی است بی دین وباری است سنگین... اما هنوز که هنوز است بازار خرافه پرستان وتوهم فروشان واسطوره ستایان وحقیقت نمایان، گرم وتنورشان سوزان واشکشان ریزان ودروغشان فریمان...

جمعی ازعوامِ بی نامِ خرافه پرست، مشتریان سر وپاقرص این بازار اند وخریدارِ خدا ازآستین رمالان وچشم بندان این وآن... وبا خیالِ بی خیالی، قمار هردوجهان را برده وسفره ی هردومکان را شسته اند.

این مبلغان دین همیش می کوشند وکوشیده اند تامخاطبان خودرا دریک خلأ فکری، عقلی وتحلیلی نگهدارند وبا ایجاد فضای غبار آلود خرافه، باور واندیشه ای کاذب را درعالم اوهام برای شنونده زنده بسازند وبا تکرار مکررات ایجاد نوعی آرامش روحی را زمینه سازی کنند، تاشنونده باورکند که آنچه دیده وشنیده حقیقت است وباید بردوام آن قِوام بخشد.

راهیان این ره بهره ای ازعقل را نبرده اند واستفاده ازآن را نیز مطعون می پندارند، عشق را نیز مسخره کرده اند وبرای آبادی دل خود، ملیونها دل راشکسته وصدها سد را میان دلها استوارساخته اند.

مولانا وحافظ هرچند جرقه دهنده های این اندیشه – وبی تردید زخم چشیده گان اولیه این آئین- وبنیانگذار این راه ایشان شناخته می شوند، اما گذرزمان رهروان صادق وراهپیمایان متینی را می طلبد که این راه را باکمال اراده وتمام نیرو ادامه داده وعَلَم حقیقت طلبی را برای نسلهای آینده به امانت بسپارد.

ازهمین جهت این قلم جهشی کرد واخگری تازه نمود وبرای کسانی نوشت که:

-  هنوز هم آش دین را با ماش کین دردیگ زنگی مست پخته وچمچه ازخان مغل به عاریت گرفته ودرسفره چودنی فاشیست به مهمانداری می پردازند.

-  هنوز میان سنت قومی وشرعی تفکیک قائل نشده وهردورا دریک ترازو می گذارند.

-  همیش ارزشهای متعالی انسانی موجوده درقرآن را، درپای هوسهای فردی، قومی، نژادی، منطقه ای وآنی قربانی می سازند.

-  قرنها است که به اهداف نقش اسباب واسباب راممثل اهداف ساخته اند.

-  عمرها است که یک قبضه ریش را از صدبغل ایمان گرانتر دانسته ویک سانتی دستار را ازهزارگز اخلاص پربهاتر می دانند.

-  آئینه زندگی را همیشه قربانی آئین زندگی کرده وآئین زندگی درپرده اوهام شناور است.

-  یک عمربا تردستی وتردامنی مدعی انحصار فردوس برین اند وجزخود، ماسوا را به رگبار مذلت می بندند.

به آنهائی که فروغ دانش را درصبوح تزویر آمیخته ودر بازار سیه فروشان به چشم خریداران جاهل می زنند ودم ازدینداری، تقوی، خلوص نیت، نیایش وتضرع زده وبرکاهلان وکافران نفرین می فروشند؛ مگرخود نخوانده اند که فروش بربادیه نشین مکروه است وغرر وغرور موجب فسخ قرارداد اند؟

ازدین می گویند وبه غین خود می زنند، خادم می خوانند وخیانت روامی دارند، اشک تمساح برنعش دین می ریزند وسفره ی عزا می گسترانند وشکم می پرورانند...

 ای خاک بردهن دغلبازی که زهد بفروشد ودین بخراشد وخون بنوشد ودرکاسه دینداری بشاشد!

چرا برچشم مردم خاک می زنید وخاکستر استخوانهای پوسیده گذشتگان را درشب تاریک به بازار مشتریان کیمیاگر بفروش می رسانید وبه زراندوزی می پردازید؛ درحالی که بازاریان هنوز درخیال کیمیا اند وثمره کیمیا گری...

اگرجعل پول باعث بی نظمی بازار وکساد ثروت ملی می شود؛

اگرجعل سیخ وسمنت باعث فروریختن عمارتها وکشته شدن هزارها انسان می گردد؛

اگرجعل کود کیمیاوی سبب عدم رشد زراعت می گردد؛

اگرجعل پودر باعث کم کیفیتی درشستشوی کالا می شود؛

اگرجعل تیل باعث ازکارافتیدن ماشین موتر می گردد؛

اگر.... اگر....

جعل دین بدتر وننگین تر وزیان آورتر ازهمه این صدمات وکشنده تر ازهرمرگ موش است.

چرا هر هرزه وبی مایه به عنوان دین در بازار عرضه می شود؟ تلاش صورت می گیرد تاهیچ اندیشه وتفکری دربستر جامعه رشد نکند وهمان خیمه شب بازی درباریان یگانه مواد وپاسخگوی نیازهای عصر وزمان باشد؟

سخن کسی وصدای شخصی دراین دِه شنیدنی است که دستارش هفتاد گز وسبیلش تراشیده ومحاسن اش انباشته وزبانش آمیخته با اقوال پیشوایان مذاهب وپیشگامان طریقت باشد.

تمام هم وغمش اینست که چرامردم به جماعت حاضرنمی شوند؟ موسیقی می شنوند؟ محاسن می تراشند؟ به بازار می روند؟ حقوق شوهرانشان را بجای نمی آورند؟ حجاب را رعایت نمی کنند؟ درخانه پای درجامه نمی پیچانند؟ و؟؟

جدید ترین وبزرگترین کشف هم اینست که إدرارالنبی حلال است وعلماء جانشینان انبیاء اند. وکسانی که دراین دنیا بچه (شاهد) بازی نکرده اند خدا درآخرت برایشان پسران نورسِ عارضِ عنبرنبات را خواهد داد...!

دینی که وابسته به سبیل کسی باشد وادرارپیامبرش را به تداوی بفروشد وجانشینانش را نیز شفابخش بخواند وبزرگترین اختلاف محققانش این باشد که آیاخواندن قرآن برسرقبر جواز دارد یاخیر؟ آیا درصف نماز ستون وسط صف باشد یاخیر؟ آیا درنماز رفع یدین رواست یا ناروا؟ آیا آمین بلند گفته شود یانه؟ آیا فروافتادن پاچه تنبان ازپاشنه موجب کراهیت یا ابطال نماز است یاخیر؟ آیا بعد ازنماز فرض دعای جمعی شود یانه؟ آیا همراه باامام مقتدی هم قرائت کند یاخیر؟ آیا زیارت قبر جائز است یاخیر؟ آیاتوسل مشروعیت دارد یانه؟ آیا زائر قبرمشرک است ومهدورالدم؟ یاعاصی وواجب التوبه؟

آیا ازدواج میان شیعه وسنی جواز دارد یاخیر؟ آیاشیعه کافراست یاسنی؟ آیا انکارولایت علی بن ابی طالب موجب کفراست یاخیر؟ آیا...؟ آیا...؟

برای یک فردشیعه مهمترین سوال اینست که سنی مضرتراست یا یهود؟ وبرای یک سنی مهمترین دغدغه اینست که شیعه خطرناکتراست یا یهود؟ وهردو طایفه درنتیجه به این میرسندکه یهود بهتر ازهرکدام است.

مهمترین مشغله فکری وبزرگترین مسولیت دینی متولیان دین پیداکردن راه علاج برای همین مسائل است وبس.

فاتحه رشد وانکشافش را باید خواند وبربالین اش اشک بی مهری ریخت وبخت سیاهش را نفرین فرستاد.

دینی که مبلغانش کعب الاحبار اند ودرگذرتاریخ نیز چنین کسانی برمنبرپیامبر تکیه زده وازشیپورعهدقدیم وجدید برخریداران خرفهم روایت فروخته ودرایت به خرچ داده اند ومی دهند، بیشترازاین نمی شود انتظار داشت وتوقع ایده آلی را درسرپروراند.

ازچنین جماعتی وچنین اندیشه ای چه ساختنی است؟

مساجد وخانقاه ها را انباشته ازاسطوره وتخیل واهی ساخته وانبار دینداری را ازیک مشت بارگردن ها متراکم ساخته اند.

ذهن مجتهدشان به این می اندیشد که چگونه وازکدام طریق باید بررقیب غلبه حاصل کند؟

باتردستی تمام چهره مخالف خودرا مخدوش بسازد؛ برای این کار ازهیچ تهمت وبهتانی نسبت به همدیگر فروگذارنمی کنند...

اسلام زمانی پیروز است ورایات آن به اهتزار درآمده که زنان درخانه هاشان ساکن باشند وفرمان شوهران برند وامور منزل بجای آورند. مردان همگان به جماعت حاضرشوند ودستار برسرکنند وسبیل بتراشند ومحاسن بگذارند دست بوس علمای خود باشند ودست خیربه پیشوایان دینی ومدارس ایشان داشته باشند.

باانجام این کار مسولیت ازایشان برداشته شده وامربه معروف بجاآمده ودینداری گسترش یافته واسلام حاکم برجهان است!

این که دربازار چه می گذرد ونرخها تاکدام میزان ستمکارانه است وجمعی دامن برزده اند تاهرچه توده دارد بلوشند وبتراشند وبقاپند وحاکمان دست براَلاّشه تماشاگران اند وفقط اکتفابرستاندن سهم خود می کنند....

این که ثروت ملی درچه وضعیتی است وذخایر نفت وگاز ومعدنیات ما درچه حالی قرار دارند وتاراجگران برای سالم به دست آمدن آن درپی چه تزویری اند وچه کسانی این بار آسیاب خودرا باخون ملت، نه بلکه باقوتِ خون، می چرخانند...؟؟

این که جهان درچه وضعیتی است ومسلمانان درکدام مغاره زندانی شده اند وکشورهای اسلامی به چه کاری مصروف اند...

این که غرب اینبار نقشه را روی کدام کشوراسلامی متمرکز ساخته وبرای ذخایرکدام کشور مرغ تروریست خودرا بدانجا می اندازد وبه بهانه مبارزه با تروریزم حمله خواهد کرد...

این که وحدت امت اسلامی درچنین زمانی مهم است؟ یاتفرقه بپاخاسته ازجانب مزدوران استعمار... به کجا مارا خواهدکشانید؟

این که ماکیستیم واینجا کجااست وبه کدام سو درحرکتیم؟ ...

این که چالشهای امروز وفردای ما چیست؟ وچه باید کرد؟

ازکلنجارهای پیش پاافتاده ایست که خدا لزوم فکرکردن به آن را ازما برداشته وهیچ مسولیتی دراین قبال متوجه ما نیست!

بی توجهی ونامهربانی مردم را نسبت به دین همیشه در دامان عفیف عقل واستدلال بسته وفیلسوف وفلسفه را ازتیغ تکفیر وتحریم خودکشیده اند.

موسیقی وتلویزیون وهنرنمائی وهنرمندان ازدشمنانِ دیگرِ مبلغان رسمی دین شده اند؛ شنیدن موسیقی ودیدن همه اینها- به جزصدای منبرنشین- کاملا حرام وطرفدارانشان محکوم به فسادفی الارض قلمداد می شوند.

بی خبرازاین که صدای خشن وآهنگ دلخراش ایشان است که زیبارویِ شوخِ دلجویِ عنبربویِ کمرمویِ مودرکمرِ مسلمان شدة ترسا را دوباره ترسا می سازد وپشت براسلام می گرداند وازگذشته خود وگذشتگان این دین متنفراست وازشنیدن نامش دل بد می شود وصدقه نجات ونذر سرگشتگی می پردازد.

 

                 گرتوقرآن براین نمط خوانی        ببری رونق مســلـــمانی

                                                                                سعدی

آهنگ دعوت، چنان دلخراش، سیمای دعوتگرچنان بی جاذبه، موضوع فراخوانده شده آنقدر تکراری یا ابتدائی یا تاریخ مصرفش گذشته ویاهم بدرد نیازموجود نمی خورد؛ روش فراخوانی چنان کلاسیک وخشن؛ مجلس برگذار شده چنان سرد وبی آهنگ، راه فراخوانده شده چنان بی رهرو که اگربیم دوزخ وعذاب قبر ونهیب اژدها وگرز ملائک نباشد بی هیچ اغراقی احمق ترازاو پیدانخواهید کرد که دقیقه ای ازفرصت خودرا برای شنیدن چنین مزخرفاتی به هدردهد.

برای چه نمی خواهند خودرا تغییردهند؟ چرا آماده نیستند تاعقلانیت درجامعه استحکام بخشیده شود؟ دلیل این که همیش ازتعقل فرار می کنند درچیست؟ چراتیغ آخته ایشان همیشه درحلقوم تجدد خواهی است؟

اینها ازموقف وموقعیت خود درهراسند، بیم این را دارند که داستان شوهرکور ودختر کریه المنظر نشود.

دختری باکابین را به مردی اعمی به ازدواج دادند؛ ازقضا طبیبی پیداشد که دوای درد را باخود داشت؛ اما ولِیِّ دختر آماده نشد تا داماد خودرا تداوی کند، ازاو پرسیدند که چرا ازتداوی سربازمی زنی؟ او گفت: می ترسم که اگردامادم بینا شود دخترم را طلاق ندهد!

گسترش علم وعقلانیت مهارتقلید وخرافه واوهام را گسسته ودامن اسطوره پراکنی را برچیده وتوسل وتبرک را تهی می سازد.

دیگراین تروشرویان تلخ گفتار، بدخویان مردم آزار وگداطبعان نا پرهیزگار ازبام تجارت به زمین حقارت کشانیده شده ومچ تزویرکاران گرفته وجادو وجمبل شان ازکار می افتد.

دیگردکانی وجود ندارد که خاک برچشم مردم بزنند وازتن سر وازکیسه زر ببرند وشعبده بازی ادامه دهند.

پیچیده ساختن متون دینی دست نیافتنی جلوه دادن محتوای قرآن وفراتر ازتور عقل دانستن، لزوم تقلید وتعیین مرجعیت، ترسیم القاب وعناوین از ابزار های مهم این بازی پردرآمد است تا دینداری ودین پروری...

منابر وتریبون های دعوتگری عمدتا محلاتِ تبلیغِ ترس وهراس ازخدا وبیم عذاب او وخوف از پس پرده است.

خدایی خونخوارتر، جبارتر، خودخواه تر، ستمگرتر، بی مبالات تر، ذلیل تر، مسخره تر، بزدلتر وفرومایه تراز این ندیده ام که آبروی خودرا درپرده بی آبرویی دیگران، عزت خودرا درپناه بی عزتی دیگران، قدرت خودرا درفلاکت دیگران، عظمت خودرا درذلت دیگران، شرف خودرا درفرومایگی دیگران، غنای خودرا در فقردیگران، وبی نیازی خودرا درمستمندی مستمندان بجوید وبازهم مباهات کند ودم ازرحمت ورأفت وعزت وقدرت وثروت وشهرت وشوکت وشهامت وایثار واقتدار بزند...

بیچاره ترازاو، فرومایه ترازآن موجودی، نیازمند ترازچنان خدایی، مفلوک تر ازچنین قدرتی وبی بنیانترازاینگونه شوکتی وفرسوده تراز این چنین تذکره ای درکل هستی ندیده ام... وهزاربار برائت خودرا ازداشتن رابطه ای باچنان جانوری اعلان می دارم ونفرینش را به جان می خرم ازاین که خرباشم وخرترازخودرا سواری دهم...

درحالی که عزت درلطف است وقدرت درسماحت است وغرور درفروتنی است وشجاعت درپایداری است وکرامت دربزرگواری است وآبرومندی در آبرو براری است وغنا درعزت نفس است و شهرت درگمنامی....

 

 

 

 

راست گفت آنکه گفت:«خدامرد

خدای کنه پرستِ اُمُّلِ خمودِ جمود.

خدای مفلوک وبیچارة مستمند.

خدای دشمن هنر ولبخند وشادی...

خدای دشمن وحدت وهمدلی وهم آوائی...

خدای دشمن صلح وامنیت...

خدای مستبد وستمگر...

خدای فتنه انگیز واستفاده جو...

خدای بی بیباکِ سفاکِ بی آزرمِ ستمگرِ قلدر...

خدای فاشیستِ متهتک...

خدای گرزبدستِ چنگال به دندانِ دیوصفت...

خدای اوهام پرستانِ درمانده ودغلباز...

خدای زور داران و زرپرستان و تزویرکاران...

خدای نالایقان وشکم باره  گان وتن پروران...

خدایی که لایق ریش مارکس وسبیل نیچه وقیلون راسل بود...

خدایی که کشتن بیگناه را جهاد وترویج دانش را فساد می دانست ...

خدایی که بادستان آذرساخته شد وبا طوفان مکسی برباد رفت ...

خدایی که منطقش درپاچه شلوار گره خورده وعقلش فراتر از زنخ اش کارگرنیست...

خدایی که ازاشک وغم ودرد واندوه دیگران لذت می برد...

خدایی که باکشتن بیگناهان بهشت عطا می کند وباتخریب مکاتب ماجور می دارد...

خدایی که بدهنران وبی هنران را ستایش می کند وهنرمندان رانکوهش...

خدایی که خود خلاقیت ندارد و از ابداعات دیگران حسد می برد...

 

 

 

راست گفت آنکه گفت:«دین افیون ملتها است»

دینی که توجیه گرستم وبازوی ستمگرباشد...

دینی که ترویجگرخرافه واوهام است...

دینی که فروشنده کسالت وتنبلی است...

دینی که نه بدرد اینجا بخورد ونه هم درآنجا ازاو کاری ساخته شود...

دینی که طرفدارانش را ذلیل وهم پیمانانش را عزیز بدارد...

دینی که کشت تریاک را مباح وتعلیم دختران را حرام بداند...

دینی که دفاع ازکشور را گناه واستعمار واستحمار را جهاد بخواند...

دینی که خون هزاران بیگناه با تیغ آن ریختانده و تنی بی دفاع ازپای درآورده شود...

دینی که انتحار را درمسجد توجیه کند...

دینی که محبت ولبخند را مکروه ونفرت را ممدوح داند...

دینی که درپوستینش جز ترس وهم وخوف وخرافه نباشد...

دینی که اصلاحی دراو نباشد...

چنین خدائی مرده وچنین دینی افیون ملتها است؛ هیچ کدام این دو به درد ملتها نخورده اند ونخواهند خورد، مردن ایشان بهتراست ازاین که زنده باشند وزنگ خوانخواری بنوازند وچنگ درندگی بیارایند و دست ستمکار را قوت دهند؛ ادای شکر ازمرگ ایشان برفقرا واجب وبرعلماء لازم آید.

 

  ازقدیم فرهیختگان گفته اند:

                        ظــالـمی را خفتـه دیـدم نیمـروز

                      گفتم این فتنه است خوابش برده به

                                             وآن که خوابش بهتراز بیداری است

                                             آن چنـــان بد زندگـــانی مرده به

                                                                                                                 «سعدی»

مرگ چنان خدائی و دود شدن چنین دینی وبه هوارفتنش هزار بار سود مندتراست نسبت به زندگی وپایداری وبقایش درگیتی...

اما خدائی که تبر دردست ستمگر وشمشیر دردست زنگی ندهد وطبقه را چاق نسازد وجنسیت را اولویت ندهد ونژاد را برتری نبخشد وجغرافیا را امتیاز ندهد وثروت را شخصیت نسازد، وبند دربندآزادی نیاندازد ومهار اراده را مقید نسازد، چنین خدائی را هیچ خردمندی مرده نخوانده و روش زندگی اش را افیون نخواهد دانست.

 

کـیست کــه اوبندة رای تونیست؟

کیست که اومست لقای تونیست؟

                                     لعل لبی کــو، که زکان تونیست؟

                                     محتشمی کو، که گدای تونیست؟

متصــل اوصــاف توبـاجــانهــا

یک رگ بی بند وگشای تونیست؟

                                     چشم که دیده است؟ دراین باغ کون

                                     رقص گــلی کــان زهوای تونیست

                                                                       مولانا

ویا:

 

                همـه را بیازمودم، زتو خوشترم نیـامد

                چوفروشدم به دریا، چوتوگوهرم نیامد

                                          سرخُنب هاگشودم، زهزار خم چشیدم

                                         چوشراب سرکش تو، به لب وسرم نیامد

                                                                            مولانا

 

کی بمیرد آن خدائی که درهستی من گره خورده وبود ونبودم در اوتنیده شده است؛ با اومی بینم ومی شنوم وراه میروم؛ او بامن است، درخلوت وجلوت؛ نه درآسمانها، نه درعرش، نه درنهانخانه وحرمسرا، او درهمینجاست، درهمه هستی در رگ رگِ وجودم...

    

 غیرعشقت درزمین جستیم نیست

 جزنشانت همنشین جستیم نیست

                      بعدازاین برآسمان جوئیم یار

                      زانکه یاری برزمین جستیم نیست

  چون خیــال ماه نو ای بی خیال

  تابه چرخ هفتمین جستیم نیست

                        بهـترآن باشــد که محو اوشویـم

                        کزدوعالم به ازاین جستیم نیست

                                                             مولانا

 

کـارنـدارم جـزاو، کــارگه وکـارم اوست

لاف زنم لاف لاف، زانکه خریدارم اوست

                          پربـه ملک برزنم، چون پروبالــم ازاوست

                         سربه فلک برزنم، چون سرو دستارم اوست

                                                                     مولانا

چگونه بمیرد آن خدائی که درکشتی بانوح، درآتش با ابراهیم، درصندوق باموسی، درصلیب با عیسی ودرغار با محمد بود؟

خدائی که مهربانتراز هرمادر؛ مشفق ترازهردایه؛ آگاه ترازهررفیق، دانا ترازهرطبیب؛ صادقتراز هرصَدیق...

خدای کریمِ عادلِ همدم ودمساز؛ جوادِ ستارِ غفارِ بی نیاز؛ بخشندة غیورِ بی انباز...

 

 

خنک آنـدم که نـشیـنیم درایوان من وتو

به دونقش وبه دوصورت، به یکی جان من وتو

                                            اخـــترانِ فلــک آینــد به نظارة ما

                                            مه وخور را بنمائیم بدیشان من وتو

طوطیان فلکی جمله شکرخواره شوند

درزمانی کـه بخندیم بدینسان من وتو

                                         رنگ باغ ودم مرغان بدهد آب حیات

                                         آن زمانی که درآئیم به بستان من وتو

 

من وتو بی من وتو جمع شویم ازسرذوق

خوش وفــارغ زخرافات پریشان من وتو

                                        این عجب تر که من تو به یکی نقش اینجا

                                        هم دراین دم به عراقیم وخراسان من وتو

                                                                            مولانا

دینی که برای رهانیدن از بند استبداد وشکستاندن قیدهای قومیت ونژاد وزبان وطبقه آمد و عمر وعلی وبلال وابوذر وسلمان وعمار وصهیب تربیه کرد وهرکدام را ازکجا تا به کجا قرب بخشید وبرای توده مردم رسم حق طلبی وسزای حق تلفی را آموخت وشاهزادگان و شاهزدگان را دریک ترازو گذاشت وذی حق را یاری رساند؛

 دینی که دستهای شکسته وپاهای بسته ولبهای دوخته ودلهای سوخته واشکهای ریخته وچشم های گداخته را دوباره التیام بخشید وبه مداوا پرداخت وقدرت استقامت وثبات را زنده ساخت.

دینی که رسم عاشقی ودلدادگی را درمیدان آزمون در زیدبن دثنه ودرگردنه فراق درمولانای بلخ مجسم ساخت وتجلیل ازعشق را آموخت.

کجا وچرا بمیرد؟ مگرفرزانگان وفرهیختگان وفرهمندان عالم درپی این نبودند ونیستند که عدالت درجهان همگانی شود وفضیلت درنفوس استقرار پیداکند وصاحبان حق به سهم خود دست یابند وجهان دریک آرامش روحی وامنیت جسمی بخرامد؟

 

123
بسم الله الرحمن الرحیم... غدیردرمنابع تاریخی،وحدیثی اهل سنت: تحقیقی ازیوسفی91 چکیده: احادیث غدیرنه تنها دربین کسانی که استدلال به امامت کبری می کنند درمنابع روایی شان(حدیث،تاریخ وتفسیر) زیاد آمده بلکه درمنابع اهل تسنن ازطرق مختلف ازصحابه جلیل القدری مثل زیدابن ارقم،ابوسعیدخدری،براء ابن عازب،عبدالرحمن ابن ابی لیلی و... روایت کرده اندکه رسول خدا(ص)وقت که ازمراسم حجة الوداع بازگشت به موضعی بنام جحفه رسید درآنجادستورتوقف دادکه یک ابلاغ واعلان مهمی ازپروردگار رسیده این اعلان جانشین ساختن امام علی(ع)بعد ازپیامبر(ًص)است،بااین که پیامبرمی دانست که بامخالفت های مردم زیادی روبروخواهد شد باوعده خداوند" وعده مصئونیتش"باآنهمه این مسئله را بین هزاران نفرحاج تازه ازحج برگشته ابلاغ رسالت کرد که همه مردم شنیدند... واژگان کلیدی:غدیرخم،ولایت،حجة الوداع و... درآمد: غدیربرکه جوشان ولایت است که درتمام عصرها وزمان ها جاری بوه ودرهرقرن دانشمندان قلم بدست گرفتند ازاین چشمه جوشان هرکس به اندازه توان خویش برداشتندونوشتند،راویان که احساس مسئولیت کردند این حادثه را انکارنکردند وپخش کردند،این واقعه،واقعه ای عادی نبود بلکه شالوده وبنیان حکومت اسلامی ازاینجا باید تهداب گذاری می شد تادیگرافردی نالایق نتوانند به نام خلیفه رسول خدا(ص)به قدرت برسندخلیفه رسول خدارا باید خداوند شناسایی کند؛واقعه غدیرخم دسال دهم هجرت اتفاق افتاد،هنگام بازگشت رسول خداازمدینه فرشته وحی الهی نازل شد که این پیامبر؛آنچه که مابتونازل کردیم ابلاغ کن،این پیام مهم و رسالت عظیم،تبلیغ ولایت است، اما رسول خدا(ص)ازتبلیغ این رسالت بزرگ هراس داشته چون گرچه مردم ازقید وبند قوم گرایی وقبیله پرستی رهاشده اما هنوز همان اندیشه ها وباورهای جاهلی در رگ این مردم کم وبیش وجود دارد(یعنی رسوم وسنت هاکه سالهاحاکم بوده دریک دفعه ازبین نمی رود بلکه بتدریج به مرورزمان ازبین خواهد رفت) باتبلیغ ولایت یک دفعه اندیشه های بظاهرخفته بیدارخواهد شد،که همان قسم هم شد مسلمانان بعدازرحلت رسول خدا(ص) باهم اول دعوی کردند انصارگفتند که خلیفه باید ازماباشد،مهاجرین گفتند که خلیفه باید ازقبیله ماباشد،طایفه قریش هم ازهردورا قبول نداشتند،این وضعیتی بودکه به نظررسول خدا تبلیغ رسالت و ولایت را ناممکن می ساخت،اما چون تبلیغ رسالت وظیفه رسول خدااست لذا بهترین مکان را برای تبلیغ انتخاب کرد راهی که حاجیان ازهم جدامی شدند،بهترین زمان یعنی زمانیکه اکثریت مردم به زیارت بیت الله آمده اندکه بعضی ها تاسیصد هزارنفرآمار داده اند،این وقتش بود تادرحجة الوداع که رسول خدا(ص)سال آخرحج اواست باید جانشینش را اعلان کند... دراین مقاله سعی کردیم که ازمنابع تاریخی وحدیثی اهل سنت بعضی احادیث غدیرخم را جمع آوری باترتیب سلسله روات وبعین عبارت آورده وترجمه کرده ایم: الف)منابع حدیثی غدیر: 1)روى أبو الطفيل واثلة بن الأسقع قال: جمع الناس علي بن أبي طالب في الرحبة فقال: أنشد بالله عز وجل كل امرئ سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم يقول ما سمع فقام أناس من الناس فشهدوا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال يوم غدير خم: "ألستم تعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم وهو قائم"؟ ثم أخذ بيد علي فقال: "من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه"، قال أبو الطفيل: فخرجت وفي نفسي منه شيء فلقيت زيد بن أرقم فأخبرته فقال: وما تتهم أنا سمعته من رسول الله صلى الله عليه وسلم لا يلتفت إلى من أنكر خروج علي إلى الحج مع النبي صلى الله عليه وسلم ومروره في طريقه بغدير خم وقال: قدم علي من اليمن بالبدن لأنه وإن لم يكن معه في خروجه إلى الحج فكان معه في رجوعه على طريقه الذي كان مروره به بغدير خم يحتمل أنه كان هذا الكلام في الرجعة يؤيده الحديث الصحيح أنه كان هذا القول من رسول الله صلى الله عليه وسلم بغدير خم في رجوعه إلى المدينة من حجه. ابوطفیل واثله ابن اسقع روایت کرده که گفت:مردم علی ابن ابیطالب(ع)را در رحبه(میدان کوفه) جمع کرد وگفت کسانی راکه ازپیامبر(ص)در روزغدیرخم بوده بگویندآنچه راکه شنیده اند،بعدازآن جمعی ازبین مردم برخاستندشهادت دادند آنچه راکه ازسول خداشنیده بودندکه رسول خدا در روزغدیرخم فرمود:آیامن به مومنین ازخودشان اولی نیستم؟ درحالیکه ایستاده بود وسپس دست علی(ع)راگرفت وفرمود:هرکه رامن که مولای اوبودم پس ازمن علی (ع)مولای اوست بارخدایادوست بدارکسانی راکه علی را دوست بدارندودشمن بدارکسانی را که علی را دشمن بدارند. ابوطفیل گفت که من خارج شدم چیزهایی درباره این قضیه در دلم بود وزید ابن ارقم را خبردارکردم گفت چرامتهم می کنی؟ من آن را ازرسول خداشنیدم ابن ارقم به این توجه نداشت که کسانی هم منکرخروج علی (ع)بارسول خدا(ص) درحج بودند،به این معنی که علی ابن ابیطالب(ع)در راه غدیرخم هنگام بازگشت به رسول خدا(ص)یکجاشد. احتمال می رود که این کلام که رسول خدا درباره علی(ع)فرموده هنگام بازگشت علی ابن ابیطالب بوده این احتمال را حدیث صحیح که درهنگام رجوع رسول خدا ازحج آمده تایید می کند. 2)حدثنا أحمد بن شعيب قال أخبرني زكريا بن يحيى قال حدثنا محمد بن يحيى يعني ابن أبي عمر قال حدثنا يعقوب بن جعفر بن أبي كثير عن مهاجر بن مسمار قال أخبرتني عائشة ابنة سعد عن سعد رضي الله عنه قال كنا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم بطريق مكة وهو متوجه إليها فلما بلغ غدير خم وقف الناس ثم رد من مضى ولحقه من تخلف فلما اجتمع الناس إليه قال أيها الناس هل بلغت قالوا نعم قال اللهم اشهد ثلاث مرات يقوله ثم قال أيها الناس من وليكم قالوا الله ورسوله صلى الله عليه وسلم ثلاثا ثم أخذ بيد علي رضي الله عنه فأقامه ثم قال من كان الله ورسوله وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. دخترسعدازسعد روایت کرده که سعدگفت مابارسول خدا(ص)در راه مکه بودیم درحالیکه پیامبرمتوجه راه بود وقتی که به غدیرخم رسید مردم راایستاده کرد کسانی را که گذشته بودند برگرداند وکسانی را که نیامده بودند ملحق ساخت(منتظرماند)وقتی که مردم جمع شد،فرمود:آی مردم آیاتبلیغ رسالت کردم؟ مردم گفتند بلی،فرمود بارخدایاگواهی می دهم،سه مرتبه تکرار کرد،بعدفرمود:ای مردم ولی شماکیست؟ مردم گفتند خداورسول خدا ولی مااست،بعد دست علی ابن ابیطالب را بدستش گرفت وبالاکرد وفرمود:کسی راکه خداورسول خداولی اوبود این(علی)ولی اواست خدایاکسی راکه علی رادوست بدارد دوست بداروکسی که علی را دشمن بدارد دشمن بدار. 3)حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا بن نمير ثنا عبد الملك عن أبي عبد الرحيم الكندي عن زاذان بن عمر قال سمعت عليا : في الرحبة وهو ينشد الناس من شهد رسول الله صلى الله عليه و سلم يوم غدير خم وهو يقول ما قال فقام ثلاثة عشر رجلا فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله صلى الله عليه و سلم وهو يقول من كنت مولاه فعلي مولاه . ابی عبدالرحیم از زادان بن عمرروایت که زادان گفت:ازعلی(ع)که در رحبه موقعیت داشت شنیدم درحالیکه مردمی راکه بارسول خدا(ص)درغدیرخم بودندقسم می دادپس سیزده نفربرخاستندوگواهی دادندکه از رسول خدا(ص)شنیدند که می فرمود:هرکه راکه من مولای اوبودم بعدازاین علی(ع)مولای اواست. 4)حدثنا عبد الله حدثني حجاح بن الشاعر ثنا شبابة حدثني نعيم بن حكيم حدثني أبو مريم ورجل من جلساء على عن على رضي الله عنه ان النبي صلى الله عليه و سلم قال يوم غدير خم : من كنت مولاه فعلى مولاه قال فزاد الناس بعد وال من والاه وعاد من عاداه. ابومریم ومردی ازهم نشین های حضرت علی(ع)ازامام علی(ع)روایت کرده که رسول خدا(ص)در روزغدیرخم فرمود:کسی راکه من مولای اوبودم بعدازاین علی مولای اواست،بعدازآن مردم به این حدیث عمل نکرند ... 5)فحدثناه أبو زكريا يحيى بن محمد العنبري ، ثنا إبراهيم بن أبي طالب ، ثنا علي بن المنذر ، ثنا ابن فضيل ، ثنا مسلم الملائي ، عن خيثمة بن عبد الرحمن قال : سمعت سعد بن مالك ، وقال له رجل : إن عليا يقع فيك إنك تخلفت عنه ، فقال سعد : والله إنه لرأي رأيته ، وأخطأ رأيي ، إن علي بن أبي طالب أعطي ثلاثا لأن أكون أعطيت إحداهن أحب إلي من الدنيا وما فيها ، لقد قال له رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم بعد حمد الله والثناء عليه : هل تعلمون أني أولى بالمؤمنين ؟ قلنا : نعم ، قال : اللهم من كنت مولاه ، فعلي مولاه ، وال من والاه ، وعاد من عاداه خیثمه بن عبدالرحمن روایت کرده که ازسعدبن مالک شنیدم،برای مردی گفته بود:توباعلی مخالفت کردی وعلی غالب شد،سعدگفت:قسم بخدا این رای وباورتواست ورای من هم خطااست بخاطریکه علی ابن ابیطالب سه چیزعطاشده اگریکی بمن داده می شدازتمام دنیاوآخرت وآن چه درانهااست برایم محبوب تربود،یکی اینکه رسول خدا(ٌص)روزغدیر بعدحمدوثنای الهی فرمود:آیامی دانید که به مومنین ازخودشان اولی وسزاوارم؟ماگفتیم بلی،فرمود:کسی راکه من مولای اوبودم علی(ع)مولای اواست. 6)عن جرير البجلي قال : شهدنا الموسم في حجة مع رسول الله صلى الله عليه و سلم وهي حجة الوداع فبلغنا مكانا يقال له ( غدير خم ) فنادى : الصلاة جامعة فاجتمعنا المهاجرون والأنصار فقام رسول الله صلى الله عليه و سلم وسطنا فقال : أيها الناس بم تشهدون ؟ قالوا : نشهد أن لا إله إلا الله قال : ثم مه ؟ قالوا : وأن محمدا عبده ورسوله قال : فمن وليكم ؟ قالوا : الله ورسوله مولانا قال : من وليكم ؟ ثم ضرب بيده إلى عضد علي فأقامه فنزع عضده فأخذ بذراعيه فقال : من يكن الله ورسوله مولاه فإن هذا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه اللهم من أحبه من الناس فكن له حبيبا ومن أبغضه فكن له مبغضا... جریربجلی روایت کرده که ماموسم حج را بارسول خدا(ص)شاهدبودیم وآن سال حجة الوداع بود،(بعدازبرگشت)به مکانی رسیدیم که به آن"غدیرخم"گفته می شد،رسول خدا(ص)ندا داد: الصلاة جامعة مامهاجرین وانصار راجمع کردیم رسول خدا دربین ماایستادوفرمود:آی مردم به چه شهادت می دهید؟ گفتندکه گواهی می دهیم که خدای جزخدای یگانه نیست،بعدفرمود دیگرچه؟ گفتند:اینکه محمد(ص)بنده وفرستاده خداوند است،فرمود پس ولی شماکیست؟گفتند:خداورسولش مولای مااست،بعد شانه حضرت امام علی(ع)راگرفت بلندکرد...فرمود:کسی راکه خداورسول مولای اواست علی(ع)مولای اواست خدایا دوست بدارکسانی راکه علی مولای اواست ودشمن بدارکسانی را که علی دشمن آنان است. 7)أخبرنا محمد بن المثنى قال ثنا يحيى بن حماد قال ثنا أبو عوانة عن سليمان قال ثنا حبيب بن أبي ثابت عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم قال : لما رجع رسول الله صلى الله عليه و سلم عن حجة الوداع ونزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ثم قال كأني قد دعيت فأجبت إني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله وعترتي أهل بيتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض ثم قال إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن ثم أخذ بيد علي فقال من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه... زیدابن ارقم روایت روایت کرده وقتی که رسول خدا(ص)ازحجة الوداع برگشت به غدیرخم آمدبعد امرکردکه زیردوحات غدیرخم (دوحات جمع دوحه، درخت بزرگي را گويند كه بواسطه زيادي شاخه ها حكم سايبان را دارد؛ و مراد همان پنج درخت سمره است)را پاک کردند،پس ازآن فرمود:مثل که من دعوت شدم ،واجابت کردم(فرشته مرگ مراخوانده است) من دربین شما دوچیزثقل وسنگین بجامی گذارم،یکی بزرگترازدیگری است،وآنهاکتاب الله وعترت من است،پس ببینید که چه قسم جانشین من می سازید آن دوتارا،هردوی شان ازهم متفرق نمی شوند تابرحوض کوثربرمن واردشوند،بعدفرمود:خداوند مولای من است ومن مولای هرمومن استم،بعد دست علی (ع)را گرفت وفرمود:کسی راکه من ولی اوبودم این ولی اواست خدایاکسی را که علی(ع)رادوست بدارد دوست بدارودشمن بدارکسی راکه علی را دشمن دارد.... 8)حدثنا الحسين بن إسحاق التستري ثنا علي بن بحر ثنا سلمة بن الفضل عن سلمان بن قرم الضبي عن أبي إسحاق الهمداني قال : سمعت حبشي بن جنادة يقول سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غديرخم : اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره وأعن من أعانه. ابی اسحاق همدانی روایت کرده که ازحبشی بن جناده شنیدم که می گفت ازرسول خداشنیدم روزغدیرخم فرمود:خدایاکسی راکه من مولای اوبودم علی(ع)مولای اواست،دوست بدارکسی راکه اورا دوست می داردودشمن دارکسی را که اورا دشمن دارد. 9)أخبرنا عبد الله بن محمد الأزدي حدثنا إسحاق بن إبراهيم أخبرنا أبو نعيم و يحيى بن آدم قالا : حدثنا فطر بن خليفة : عن أبي الطفيل قال : قال علي : أنشد الله كل امرء سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم لما قام فقام أناس فشهدوا أنهم سمعوه يقول : ( ألستم تعلمون أني أولى الناس بالمؤمنين من أنفسهم ؟ ) قالوا : بلى يارسول الله قال : ( من كنت مولاه فإن هذا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ) فخرجت وفي نفسي من ذلك شيء فلقيت زيد بن أرقم فذكرت ذلك له فقال : قد سمعناه من رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول ذلك له . ابی طفیل روایت کرده که امام علی (ع)فرمودهرکسی راکه ازرسول خداشنیده قضیه روزغدیرخم رامن قسم میدهم باید بایستدوشهادت دهد،سپس مردانی برخاستندوشهادت دادند که قضیه روزغدیرخم را ازرسول خد(ص)شنیده اندکه فرمود:(آیامن نسبت به مومنین ازخودشان اولی نیستم؟گفتندبلی یارسول الله،بعدفرمود:کسی راکه من مولای اوبودم بعدازمن علی مولای اواست خدایاکسی راکه علی را دوست دارد دوست بدار ودشمن علی را دشمن بدار) 10)عن عمر وذي مر وزيد بن أرقم قالا : خطب رسول الله صلى الله عليه و سلم يوم غدير خم فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره وأعن من أعانه. عمرو،ازذی مروزید ابن ازقم روایت کرده که گفتند:رسول خدا روزغدیرخم خطبه خواند وگفت:کسی راکه من مولاودوست اوبودم بعدازمن علی(ع)مولاودوست اواست،خدایا دوست بدار کسی راکه اورادوست بداردویاری کن کسی راکه اورایاری کند. 11)علي بن بحر القطان، ثنا سلمة الأبرش، عن أبي جعفر الرازي، عن الجراح الكندي، عن يزيد بن أبي زياد، عن عبد الرحمن بن أبي ليلى ; عن علي: سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم في يوم غدير خم يقول: اللهم من كنت مولاه؟ قال: فقام اثنا عشر رجلا كلهم من أهل بدر، فمنهم زيد بن أرقم، فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه. عبدالرحمن ابن ابی لیلی ازامام علی(ع)روایت کرده است که فرمود ازرسول خدا در روزغدیرخم شنیدم که می فرمود:اللهم من کنت مولاه؟ دوازده نفرکه همه اگر ازاهل بدر بودند وبرخاستند که ازجمله زیدابن ارقم بودشهادت دادند که ازرسول خدااین مطلب را روزغدیرخم شنیده اند:کسی راکه من مولای اوبودم پس علی(ع)مولای اواست،خدایا دوست بدارکسی را که اورا دوست دارد ودشمن بدارکسی را که اورادشمن دارد 12)حدثنا القواريري حدثنا يونس بن أرقم حدثنا يزيد بن أبي زياد عن عبد الرحمن بن ابي ليلى قال : شهدت عليا في الرحبة يناشد الناس أنشد الله من سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول في يوم غدير خم : من كنت مولاه فعلي مولاه لما قام فشهد قال عبد الرحمن : فقام اثناعشر بدريا كأني أنظر إلى أحدهم عليه سراويل فقالوا : نشهد أنا سمعنا رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم : ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم وأزواجي أمهاتهم ؟ قلنا : بلى يا رسول الله قال : فمن كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. عبدالرحمن ابن ابی لیلی روایت کرده که من در رحبه(میدان کوفه) شاهد بودم که امام علی(ع)مردم را قسم می دادکسانی را که قضیه وحدیث غدیرخم را شنیده اندکه روزغدیرخم فرمود:هرکه را که من مولای اوبودم بعدازاین علی مولای اواست....عبدالرحمن میگویدکه دوازده نفربرخاستندکه همه ازاصحاب بدربودند...گفتندکه ماشهادت می دهیم که شنیدیم که رسول خدا روزغدیرخم فرمود:آیامن به مومنین ازخودشان اولی نیستم؟وهمسران من امهات مومنینن نیستند؟ماهمه گفتیم بلی یارسول الله،فرمود پس کسی راکه من مولای اوبودم علی مولای اواست... تذکر:درکتاب صحیح مسلم(بعقیده اهل سنت اصح الکتب بعدالقرآن است)تنهایک روایت درباره غدیرخم آمده که ذیلانقل می شود: 13)حدثني زهير بن حرب وشجاع بن مخلد جميعا عن ابن علية قال زهير حدثنا إسماعيل بن إبراهيم حدثني أبو حيان حدثني يزيد بن حيان قال : انطلقت أنا وحصين بن سبرة وعمر بن مسلم إلى زيد بن أرقم فلما جلسنا إليه قال له حصين لقد لقيت يا زيد خيرا كثيرا رأيت رسول الله صلى الله عليه و سلم وسمعت حديثه وغزوت معه وصليت خلفه لقد لقيت يا زيد خيرا كثيرا حدثنا يا زيد ما سمعت من رسول الله صلى الله عليه و سلم قال يا ابن أخي والله لقد كبرت سني وقدم عهدي ونسيت بعض الذي كنت أعي من رسول الله صلى الله عليه و سلم فما حدثتكم فاقبلوا وما لا فلا تكلفونيه ثم قال قام رسول الله صلى الله عليه و سلم يوما فينا خطيبا بماء يدعى خما بين مكة والمدينة فحمد الله وأثنى عليه ووعظ وذكر ثم قال أما بعد ألا أيها الناس فإنما أنا بشر يوشك أن يأتي رسول ربي فأجيب وأنا تارك فيكم ثقلين أولهما كتاب الله فيه الهدى والنور فخذوا بكتاب الله واستمسكوا به فحث على كتاب الله ورغب فيه ثم قال وأهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي... . یزیدابن حیان روایت کرده که من،حصین بن سبره وعمربن مسلم به طرف زید ابن ارقم وقت نشستیم حصین به زیدگفت که تونیکویی های زیادی را نصیب شدی،رسول خدا(ص)را دیدی،احادیث اورا شنیدی،بااودرغزوات(جنگ ها)شرکت کردی،پشت سر ش نمازخواندی،وتوخیرزیادی را نصیب شدی،آنچه راکه ازرسول خداشنیدی برای ماحدیث کن،زیدگفت این پسربرادرمن قسم بخدا سن من زیاد شده زمانم گذشته وبعض چیزهارا فراموش کردم من آنچه راکه حدیث(روایت)کردم حفظ می کردم قبول کنید آنچه که روایت کردم آنچه راکه روایت نکردم تکلیف نکنید،بعدگفت که رسول خدا بما درجایی که بنام خم(غدیرخم)گفته می شددربین مکه ومدینه خطبه خواندوثناوحمدالهی را بجاآورد،موعظه وتذکردادوبعدفرمود آی مردم من هم بشرمثل شمااستم شاید فرشته خدابیاید ومن هم اجابت کنم(ازدنیابروم)ومن نزدشما دوچیزگرانبهاوسنگین می گذارم،اول آن کتاب خدا که درآن نوروهدایت است پس بکتاب خداتمسک بجویید،بعدازتشویق وترغیب به کتاب خدافرمود:اهل بیت من،سه بارفرمودکه شمارادرباره اهل بیتم تذکرمی دهم... ب)منابع تاریخی: 1)عن يزيد بن حَيان قال: انطلقت أنا وحصين بن سَبرة وعمرو بن مسلم إلى زيد بن أرقم رضي الله عنه، فلما جلسنا إليه قال حصين: لقد لقيتَ يا زيد خيرا كثيرا رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم وسمعت حديثه، وغزوت معه، وصلَّيت خلفه، لقد لقيت يا زيدُ خيراً كثيراً حدِّثنا يا زيد ما سمعت من رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: يا ابن أخي - والله - لقد كَبرت سني، وقدُم عهدي، ونسيت بعض الذي كنت أَعِي من رسنول الله صلى الله عليه وسلم فما حدثتكم فاقبلوا ومالا فلا تكلِّفونيه. ثم قال: قام رسول الله صلى الله عليه وسلم يوماً فينا خطيباً بماء يدعى خُمّاً بين مكة والمدينة، فحمد الله وأثنى عليه ووعظ وذكَّر ثم قال: أما بعد: ألا أيها الناس فإنا أنا بشر يوشِك أن يأتي رسول ربي فأجيب، وأنا تارك فيكم ثقلين: أولُهما كتابُ الله فيه الهدى والنور، فخذوا بكتاب الله واستمسكوا به» فحث على كتاب الله ورغَّب فيه. ثم قال: «وأهلُ بيتي أذكَّركم الله في أهل بيتي، أذكِّركم الله في أهل بيتي . ازیزیدابن حیان روایت است که گفت من وحصین بن سبره وعمروبن مسلم نزد زید ابن ارقم رفتیم وقتی که نشستیم حصین گفت ای زیدتوخیرونیکویی های زیادی را بهره بردی،رسول خدارا دیدی،بااودرغزوات شرکت کردی،پشت سراونمازخواندی وتوخیر زیادی را نصیب شدی وروایت کن برای ما آنچه راکه ازرسول خداشنیدی زیدگفت ای پسربرادرم:سن من زیاد شده ،زمان من گذشته وبعض چیزهای را که ارزسول خدا(ص) یاد کرده بودم فراموشم شده پس آنچه که می بشما روایت می کنم قبول کنیدآنچه که نمی کنم مراتکلیف نکنید،بعدگفت که رسول خدا(ص)روزی برای ماخطبه خوانددرآبی که اورا غدیرخم می گفتندواقع بین مکه ومدینه بعدازحمدخداوثنای براو،فرمود:امابعدآی مردم آگاه باشیدمن هم بشری هستم شاید فرشته مرگ سراغم آید ومن هم اجابت کنم ومن دربین شما دوچیزگرانبهامی گذارم که اول آن کتاب الله که درآن نوروهدایت است پس بکتاب خداتمسک کنید ،دیگری آن اهل بیت من استند که رسول خدا(ص)تشویق وترغیب به اهل بیتش نمود وبعدچند مرتبه فرمود:اذکرکم الله فی اهل بیتی(شمارا بخاطرخدا اهل بیت مرا ...) 2) مسمار، عن أبيه، عن عامر بن سعد، عن أبيه قال: أما والله أشهد لقال رسول الله صلى الله عليه وسلم لعلي يوم غدير خم، وأخذ بضبعيه: أيها الناس من مولاكم قالوا: الله ورسوله، قال: ومن كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه.. عامربن سعد ازپدرش روایت کرده که می گفت قسم بخدا شهادت می دهم که رسول خد ا در روزغدیرخم ازشانه امام علی(ع)گرفت فرمود :آی مردم مولای شماکیست؟ گفتند:خداورسولش مولای مااست،فرمود هرکه را من مولایش بودم پس علی(ع)مولای اواست،خدایادوست بدارکسی که علی را دوست ودشمن بدار کسی که علی را دشمن دارد 3) معمر عن على بن زيد بن جدعان عن عدي بن ثابت عن البراء بن عازب قال خرجنا مع رسول الله حتى نزلنا غديرخم بعث مناديا ينادي فلما اجتمعنا قال الست اولى بكم من انفسكم قلنا بلى يا رسول الله بكم قال ألست من امهاتكم قلنا بلى يا رسول الله قال ألست أولى بكم من آبائكم قلنا بلى قال من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقال عمر بن الخطاب هنيئا لك يا ابن ابي طالب اصبحت اليوم ولي كل مؤمن. براء بن عازب می گویدکه بارسول خدا(ع)می رفتیم تااینکه به غدیرخم رسیدیم یک نداکننده صداکرد که همه جمع شدیم بعد رسول خدا فرمودآیامن نسبت به خودشمااولی نیستم؟ماگفتیم بلی یارسول الله گفت آیامن نیستم سه مرتبه....گفتیم بلی ای رسول خدا(ع)فرمود آیامن ازآباواجدادشمااولی نیستم؟ماگفتیم بلی،فرمود هرکه را من مولایش بودم بعدازمن علی مولاوآقایش است عمربن خطاب به امام علی(ع)گفت ای ابوالحسن گوارایت بادکه مولای هرمومن گردیدی. 4)...خرج من المدینه والحجة الوداع فصارالی موضع باالقرب الی الجحفة،یقال له غدیرخم لثمانی عشرلیلة خلت من ذی الحجة وقام خطیباواخذبیدعلی ابن ابیطالب رضی الله عنه فقال:الست اولی باالمومنین من انفسهم؟قالوا بلی یارسول الله،قال:فمن کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه.ثم قال: ایهاالناس انّی فرطکم وانتم واردون علی الحوض،وانی سائلکم،حین تردون علیّ،عن الثقلین فانظرونی کیف تخلّفونی فیهما،وقالوا ماالثقلان؟یارسول الله،قال ثقل الاکبرکتاب الله،سبب طرفه بیدالله وطرف بایدیکم فاستمسکوافیه ولاتضلوا ولاتبدلوا،وعترتی واهل بیتی. رسول خدا(ص)بعدارمراسم حجة الوداع ازمدینه خارج شددرموضعی بنام جحفه ر سیدکه بنام غدیرخم یادمی شدکه درآن وقت هجده شب ازماه ذی الحجه گذشته بود،رسول خدا(ص)ایستاد شدوخطبه خواند،دست علی ابن ابیطالب را گرفت فرمود:آی مردم من نسبت به مومنین ازخودشان اولی نیستم؟همه گفتند بلی یارسول الله،فرمودکسی راکه من مولای اوبودم بعدازمن علی(ع)مولای اواست،خدایادوست بدارکسی راکه علی رادوست داردودشمن بدارکسی راکه علی را دشمن می دارد،بعدفرمود ای مردم من ازبین شمارفتنی استم شمابرحوض کوثربرمن وارد می شوید هنگام ورودشمابرمن ازشماسوال خواهم کردکه چه گونه جانشین می سازید بعدازمن این دوثقل را؟ گفتند ثقلان کدام هااند؟ فرمود ثقل اکبرکتاب الله است تمسک بجویید گمراه نشوید،دیگرآن عترت واهل بیت(ع)است. 5) لأحمد عن الطفيل قال: جمع على الناس سنة خمس وثلاثين في الرحبة، ثم قال لهم: أنشد بالله كل امرئ مسلم سمع رسول الله -صلى الله عليه وسلم- يقول يوم غدير خم ما قال لما قام، فقام إليه ثلاثون من الناس فشهدوا أن رسول الله -صلى الله عليه وسلم- قال: "من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه". احمدابن طفیل روایت کرده که گفت:حضرت امام علی(ع)مردم را رحبه(میدان کوفه)جمع کرد بعدفرمود:قسم می دهم هرکسی راکه روزغدیرخم بوده وآنچه را که رسول خداگفته شهادت دهد،سپس سی نفربپاخاستند وشهادت دادند که رسول خدا درغدیرخم فرمود:هرکه رامن مولای اوبودم بعدازاین علی(ع)مولای اواست خدایادوست بداردوستان علی را ودشمن دار دشمنان علی را. سَمع شهر بن حوشب، وجميلا، سمع منه: أَبو نُعيم، ويونس بن بكيرقَالَ لِي عُبَيد:حدثنایونس،سمع اسماعیل عن جمیل بن عامران سالما حدثّه سمع من النبی صل الله علیه وسلم یقول:یوم غدیرخم:من کنت مولاه فعلی مولاه. سالم به جمیل بن عامرروایت کرده که ازرسول خدا روزغدیرخم شنیده که فرمود:هرکه را من مولای اوبودم بعدازمن علی مولای اواست. ج)غدیردرتفاسیر: احادیث غدیرخم درتفاسیرمعتبراهل سنت آمده که بیشترازیک طریق روایت کرده اند ما چندمورد را بعنوان مشت نمونه خرواربعین عبارت نقل می کنیم: 1)أخرج ابن أبي حاتم وابن مردويه وابن عساكر عن أبي سعيد الخدري قال : نزلت هذه الآية ( يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك) على رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم ، في علي بن أبي طالب . ابی سعید خدری روایت کرده که وقتی که این آیه(یاایهاالرسول بلغ ماانزل الیک من ربک...)بررسول خدا(ص)روزغدیرخم نازل شد. 2)عن أبي سعيد الخدري أن هذه الآية نزلت في فضل علي بن أبي طالب رضي الله عنه وكرم الله وجه يوم غدير خم ، فأخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم بيده وقال : من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه . اللهم وال من والاه وعاد من عاداه " فلقيه عمر وقال : هنيئاً لك يا ابن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة. ابی سعید خدری روایت کرده که وقتی این آیه(یاایهاالرسول بلغ ماانزل الیک...)درفضیلت امام علی(ع)در روزغدیرخم نازل شد،سپس رسول خدا دست امام علی(ع) را گرفت وفرمود:هرکه رامن مولا ودوست اوبودم بعدازمن علی آقاومولای اواست،خدایادوست بدارکسی راکه علی (ع)را دوست بدارد ودشمن بدار کسی را که علی را دشمن بدارد،عمربن خطاب اورا دید وگفت :گوارایت باد ای پسرابی طالب که مولای من ومولای هرمومن ومومنه گردیدی. 3)أخبرنا أبو سعيد محمد بن عليّ الصفار قال: أخبرنا الحسن بن أحمد المخلدي قال: أخبرنا محمد بن حمدون بن خالد قال: حدثنا محمد بن إبراهيم الحَلْواني قال: حدثنا الحسن بن حماد سجادة قال: حدثنا علي بن عابس، عن الأعمش وأبي الحجَّاب، عن عطية، عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية: (یاایهاالرسول بلغ ماانزل الیک من ربک) يوم غدير خمّ،في عليّ بن أبي طالب - رضي الله عنه -. ابی سعید خدری روایت کرده که آیه یاایهاالرسول بلغ ماانزل الیک من ربک...روزغدیرخم درحق علی ابن ابیطالب(ع)نازل شده 4)هذه الایه "بلغ ما أنزل إليك من ربك "نزلت في فضل علي بن أبي طالب رضي الله تعالى عنه فلما نزلت هذه الآية أخذ بيد علي وقال من كنت مولاه فعلي مولاه. این آیه(یاایهاالرسول بلغ ماانزل الیک...)روزغدیرخم درشان علی ابن ابیطالب(ع)نازل گردید،آنوقت رسول خدا(ص)دست علی (ع)راگرفت وفرمود:هرکه را که من مولای اوبودم پس علی مولای اواست. طرق احادیث غدیر:ابن حبان،نسایی وحاکم ازروایت اعمش ازحبیب ابن ثابت ازطفیل از زیدابن ارقم. بازهم نسایی ازشریک روایت کرده،ازطریق ابی اسحاق... ابن ابی شیبه،بزازوابویعلی ازطریق دیگراین روایت را تخریج کرده است ازشریک بن یزید اودی ازپدرش ازابی هریره که اورا عکرمه ابن ابراهیم ازادریس متابعت کرده است. طبری ازطریق سلیمان بن قوم ازابی اسحاق ازحبشی بن جناده روایت کرده است. حاکم ازروایت مسلم ازحثمه بن عبدالرحمن ازسعدبن مالک تخریج کرده است. نسایی ازطریق مهاجربن مسمارازعایشه بنت سعدازپدرش تخریج کرده است. طبرانی ازطریق عطیه،بزاز ازطریق جمیل بن عماره ازسالم ازپدرش ازانس وغیرآن تخریج کرده اند. بازهم طبرانی درصغیرازروایت طلحه بن مصرف ازعمیره بن سعد تخریج کرده است و... جماعت دیگر ازصحابه برعلاوه افراد که ذکرشد،روایت کرده اند،مثل:عماریاسر،عباس وفرزندش،حسن بن علی(ع)حسین بن علی(ع)،عبدالله بن جعفر،سلمان فارسی،سمره بن جندب،سلمة‌ بن الاکوع،زیدابن حارثه ،ابورافع،زیدبن ثابت انصاری،یعلی بن مرة ودیگران... این هم بعضی احادیثی بودکه درکتب حدیثی،تاریخی وتفسیری اهل سنت آمده بود امااینک دراین رابطه چند مساله را بررسی می کنیم: تواتر داستان غدير داستان غدیرخم را بیست چندنفرصحابی ازطرق مختلف نقل کرده اند نقل کرده اندیعنی واقعه غدیرخم نزدهمه مسلمانان مسلم است اما اهل سنت لفظ ولی را بمعنای دوست می گیرند نه سرپرستی واداره امورمسلمین بعدازپیامبراکرم(ص) آیاواقعا پیامبرآن همه مردم را یکدفعه معطل نگه می دارد تا به مردم بگویدکه آی مردم بمن وحی رسیده که علی(ع)را دوست بدارید دوستی امام علی درگرو قبول علی به خلافت است نه دوستی خالی وبی معنی آیت الله العظمی مرحوم منتظری چنین فرموده: مقصود از لفظ "مولا" يا "ولي" در اينجا حاكم و صاحب اختيار است، هرچند اين دو لفظ به معناي دوست هم استعمال شده باشند; ولي از اين حديث - به قرينه لحن دو آيه شريفه و خطبه مفصل پيامبر(ص) و عبارت "من بعدي" در برخي نقلها، و گواه گرفتن جمعيت حضار و تبريك آنان و اين كه پيامبر(ص) به عنوان مقدمه، ولايت و اولويت خود را نسبت به مؤمنين تذكر دادند و به آيه شريفه : (النبي أولي بالمؤمنين من أنفسهم) اشاره فرمودند - استفاده مي شود كه منظور يك امر اجتماعي و سياسي مهم بوده، نه دوستي فقط. اهمیت غدیرخم: مساله غدیرخم مستقیم برگشت به حکومت اسلامی دارد که دراین مورد داستان و واقعه غدیرخم بسیار برجسته است،باقبول اینکه مساله غدیرخم برگشت به ولایت وسرپرستی دارد دیگر حکومت اسلامی ازنگاه کشمکش وجنجال درامان است کسی را که خداتعیین کرده دیگر کسی نباید درانتصاب قادرمتعال شک کند.که درباره اهمیت این مورد آیت الله العظمی منتظری معتقداست که اما از مقام رسالت هم بالاتر است . رسول فقط پيام مي آورد و دستورات الهي را ابلاغ مي كند، اما مقام ولايت مقام حاكميت داشتن، ملزم نمودن و اطاعت خواستن است ; مقامي كه حضرت ابراهيم (ع) پس از پشت سرگذاشتن آزمايش هاي بسيار طبق آيه شريفه (اني جاعلك للناس اماما) و حضرت داود(ع) مدتها پس از پيامبري با جمله (انا جعلناك خليفة في الارض) بدان دست يافته، مقامي كه پيامبراكرم (ص) در جريان غديرخم از جانب خداوند متعال با گفتن جمله "من كنت مولاه فهذا علي مولاه" براي اميرالمؤمنين (ع) قرار داد. ولایت همان اعطای حکومت اسلامی بعدازوفات پیامبراست ،یعنی که مردم حق انتخاب خلیفه پیامبر راندارد باید خلیفه پیامبر را خداوند انتخاب کند خود پیامبرهم انتخاب نکرده،بخاطریکه درتمام عصرها وقرن های بعداز رسول خدا وابسته به امامت است ،اگررسول خدا می فرماید که: لایزال الدین قائماحتی یکون علیکم اثناعشرخلیفه کلهم من قریش دین قایم وپابرجااست تاوقتی که دوازده خلیفه حاکم است،به این معنی است که عزت دین ومسلمانان درگرو پذیرش خلافت دوازده خلیفه بعدازپیامبراست اگردین اسلام درتمام اعصاروقرون منزوی بوده علتش این است که یک ایدئولوژی که بتواند همه ملت هارا تحت یک لوای واحد(امامت کبری)درآورد نبوده است همیشه ایده ای انتخاب بین مردم معمول بوده که این ایده ئولوژی زمینه را برای روی کارآمدن حاکمان جور فراهم می کند چنانچه که درگذشته وحال می بینیم. علت عدم پذیرش خلافت امام علی (ع) همه می دانیم که رسوم وفرهنگ های یک قوم بطوریکدفعه قابل زوال نیست ،به تدریج به مرور زمان می شودکه نابود شود مردم که درمکه ومدینه مسلمان شدند قبل ازاسلام شان همه مردم قبیلوی و قوم پرست بودند همه به طایفه وقوم شان افتخارمی کردند یعنی مرزبندی به اساس قومیت بود همین قوم گرایی بعدازاسلام هم وجود داشت درحالیکه دین اسلام مرز ،ایمان واسلام زا قرارداده بود نه طایفه را اما بهرحال این تفکردربین مردم وجود داشت حتی تطبیق حد شرعی زنادرشخص غیرمحصن تازیانه وتبعید بود این یک نوع شکنجه محسوب می شد همه غیرخودشان را بیگانه فکرمی کردند درزمان پیامبرهم که زمان زیادی ازگسترش دین اسلام نگذشته بود مردم هنوز به همان اندیشه جاهلی شان به سرمی بردند .ادرنظرداشت این مقدمه می گوییم که: درجنگ های که امام علی شرکت کرد همه می دانیم که مشرکان را یکی پس ازدیگری هلاک می کرد وکسانی هلاک شدندکه بعض قبایل شان مسلمان شده بودند این مسلمانان درحضورپیامبر نمی توانستند به زبان بیاورند که نباید اقوام شان کشته شوند،لذا این کینه وحقدی نهفته در دل شان ماند تاکه مساله خلافت امام علی(ع)پیش آمد مسلم بودکه قبول نمی کردند. بطوراختصارگفته می توانیم که همه اسراراینهارا یزیدبن معاویه فاش کرد هنگامیکه امام حسین(ع)راشهیدکرد این شعر راسرود: نتیجه: ازاین همه احادیث که درموردواقعه غدیرخم آمده،دیگرحرفی برای انکارآن نمی گذارد چنانکه نويسنده ومحقق "علامّه امينى رحمه الله در كتاب شريف الغدير"حديث غدير را از (110) نفر از صحابه و ياران پيامبر و با اسناد و مدارك و از 84 نفر از تابعين و از (360) دانشمند و كتاب معروف اسلامى نقل كرده است كه نشان حديث مزبور يكى از قطعى ترين روايات متواتر است و اگر كسى در تواتر اين روايت شك وترديد كند بايد گفت كه او هيچ روايت متواترى را نمى تواند بپذيرد. جالب است که علمای بزرگی ازاهل سنت احادیث غدیر را ازساخته های شیعه میدانندمثلا مفسرودانشمند مثل آلوسی بغدادی حدیث غدیر را به شیعه نسبت می دهدبقول خودش ازمفتریات شیعه می خواند(که این مقاله درصدد رداین ادعاهانیست): وأخرج الشيعة عن أبي سعيد الخدري أن هذه الآية نزلت بعد أن قال النبي صلى الله عليه وسلم لعلي كرم الله تعالى وجهه في غدير خم : من كنت مولاه فعلى مولاه فلما نزلت قال عليه الصلاة والسلام : الله أكبر على إكمال الدين وإتمام النعمة... . درحالیکه بقول مولوی رومی سرّدلبران(واقعه غدیر)اگرازطرف مخالفین(منکران واقعه غدیر)واردشود خوشتروبهتراست این همه روایات که نقل شد ازطرق وراوی های متفاوت ومختلف،دیگربرای انکاراین حادثه بزرگ سنگ تمام خواهدگذاشت. آری؛غدیراعلان ولایت،امامت،وسرپرستی مسلمین بعدازپیامبراست غدیرخم فریادی است که همیشه جاویدان است؛فریاد وآوازغدیرهمیشه درطول تاریخ طنین اندازاست برای کسانی که گوش شنوا داشته باشند؛نه کسانی که شنیدندوناشنیده گرفتند،دیدند ونادیده گرفتند مثل که هیچ چیزواقع نشده آن کسانی بودند که تادیروز اطفال معصوم شان را زنده به گهواره خاک می سپردند ازآن مردم جزانکاراین واقعه امید نمی رفت،مثلیکه باقی مانده هایی همین عناصردرهرزمان فریاد غدیر را ازلابلای منابع حدیثی نمی خواهند بشنوند.به امید روزیکه باحکومت عدل جهانی فریاد غدیربگوش همه برسد به امید آن روز. منابع: 123

 

فرح أول محجبة تعمل مقدمة برامج في محطة تلفزيون بلجيكية

قالت لـ «الشرق الأوسط»: حلم حياتي تحقق بالعمل الإعلامي.. وشرف لي أن أكون الأولى في بلجيكا

المذيعة المغربية فرح

بروكسل: عبد الله مصطفى
أطلت البلجيكية من أصل مغربي «فرح» على مشاهدي قناة «لايف» بالحجاب في سابقة هي الأولى من نوعها في التلفزة البلجيكية، وجاء ظهور فرح لتقديم ثلاثة برامج بالتزامن مع الجدل الدائر حاليا بشأن الفيلم المسيء للرسول، فهل كان الأمر مقصودا لاختيار هذا التوقيت لظهور مقدمة برامج ترتدي الحجاب؟ وبالتالي تهتم بالأمر وسائل الإعلام المختلفة، وتوجهت بهذا السؤال إلى المسؤول عن المحطة ويدعى خيرت فان مول وقال لـ«الشرق الأوسط» إن الأمر جاء مصادفة ولم يكن مقصودا نهائيا؛ لأن ظهور فرح في تلفزة «لايف» كان مخططا له قبل عرض الفيلم المسيء للإسلام، كما أنه تزامن مع إطلاق قناتين جديدتين في بلجيكا، «وبالتالي خططنا له من قبل لإحداث تغيير في شكل قناة (لايف)، واقترح أحد الزملاء ويدعى سعيد وله برنامج موسيقي في القناة، أن نستعين بفتاة محجبة، وفكرت في الأمر، ونظرت إلى من حولي في الشوارع فوجدت أن الحجاب أصبح موجودا تقريبا في كل مكان، ووافقت على الفكرة من منطلق أن القناة تعكس الواقع الذي يعيشه المجتمع البلجيكي». وعن القناة نفسها يقول فان مول، إنها تبث عبر الإنترنت ومن خلال شركة «تيلي نت» للبث التلفزيوني في المنازل، وأشار فان مول إلى أن مليونا و400 ألف عائلة في بلجيكا تشاهد القناة التي تقدم برامج مهتمة بالعائلة في المقام الأول، ثم الشباب بشكل خاص، وتبث برامج عن التكنولوجيا والرياضة والمغامرات والموسيقى والغناء، وهناك أغاني من ثقافات مختلفة، ويمكن أن تستمع لأغان تركية ومغربية وبلجيكية وفرنسية، ومن أماكن أخرى من العالم.

وخلال زيارتنا لاستوديو قناة «لايف» في بلدة زورسيل القريبة من مدينة انتويرب، التقينا مجموعة العمل التي تعمل في جو عائلي، ودارت محادثة جماعية في أجواء من الابتسامات والضحك والدعابة، والتقت «الشرق الأوسط» عروس القناة، وهي المحجبة فرح التي تبلغ من العمر 22 عاما، وهي تدرس حاليا الصحافة وفي السنة النهائية، وتعيش مع أسرتها بالمنطقة الفلامنكية، وبالتحديد في مدينة سانت كلاس القريبة من زورسيل حيث يوجد استوديو بث القناة، وهي أسرة مغربية تنحدر من شمال المغرب، حيث المنطقة الأمازيغية، ولا تتحدث فرح العربية بينما تتحدث الأمازيغية والفرنسية والهولندية والإنجليزية، وقالت في تصريحات لـ«الشرق الأوسط»» إنها تشعر بالفخر لأنها أول مقدمة برامج تظهر على تلفزة بلجيكية وهي ترتدي الحجاب، وتأمل أن يكون ذلك بداية لظهور مذيعات محجبات في قنوات أخرى في الفترة المقبلة. واعتبرت فرح أن ما حدث هو بداية تحقيق حلمها بالعمل الإعلامي، وأنها تتلقى الدعم والتشجيع والمساندة من والديها.

يذكر أن أول مذيعة من أصل عربي في التلفزيون البلجيكية، وربما في محطات التلفزيون الأوروبية، المغربية الأصل خيتي أمينة بن هاشم، التي بلغت الآن سن التقاعد، التحقت بالعمل في محطة الراديو والتلفزيون البلجيكي الناطق بالفرنسية في عام 1973، عندما قررت القناة «بي آر تي» في ذلك الوقت، توجيه برامج للأقليات الموجودة في بلجيكا، ومنها العرب وجنسيات أخرى مثل الإيطاليين والإسبان واليونانيين والأتراك. وقدمت المذيعة المغربية برنامجا في الراديو والتلفزيون، يحمل الاسم نفسه «إليكم»، وكان موجها للجالية العربية، التي كان المغاربة يشكلون الجزء الأكبر منها. واهتم البرنامج بالمواضيع التي تهم العمال العرب المغاربة، واستمر البرنامج عدة سنوات يقدم لهؤلاء الأجانب مواضيع تتعلق بظروف العمل، والمشكلات التي يمكن أن تواجههم وكيفية التغلب عليها، بالإضافة إلى تقديم الأغاني المغربية والجزائرية، وأغاني أم كلثوم وعبد الوهاب وغيرهما، بعدها قدمت أمينة برنامج «سندباد» الذي بدأ يوسع دائرة اهتماماته ومواضيعه، من خلال مناقشة أهم الملفات التي تهم المهاجر العربي في كل النواحي الحياتية، وأخيرا قدمت المذيعة المغربية برنامجها «ألف ثقافة وثقافة»، الذي يخاطب الثقافات والأقليات المختلفة الأجناس.

وعن وجود شخصيات أجنبية في التلفزيون البلجيكي أعربت المذيعة المغربية الأصل عن أسفها لقلة عددهم، وقالت: «هناك سيدتان عربيتان في نشرات الأخبار من أصل جزائري، وعدد محدود في إعداد الأخبار والفنيين، ولكن للأسف لا يحصل الأجنبي على فرص كثيرة في التلفزيون، ليس فقط في بلجيكا، ولكن على المستوى الأوروبي، باستثناء إنجلترا التي أعطت الفرصة لعدد من الأشخاص من جنسيات أجنبية مختلفة، وأتمنى طبعا أن يحصل الأجانب، سواء العرب أو الأفارقة أو أي جنسية أخرى، على فرص أكبر في مجال الإعلام البلجيكي». أما عن الأسباب وراء قلة عددهم فقالت أمينة: «أعتقد أن المسؤولين في محطات التلفزيون أقدر مني على الإجابة عن هذا السؤال». وفي محطة التلفزيون الفلامنكية التجارية «في تي إم»، التقت «الشرق الأوسط» في وقت سابق «مارك فان لومبيك» مدير العلاقات العامة والمسؤول الإعلامي، الذي اتفق مع المذيعة المغربية في الكثير من النقاط، ومنها غياب المنافسة بين محطات التلفزيون الفلامنكية والفرانكفونية. وعن غياب العنصر الأجنبي وعدم وجود برامج موجهة للجاليات الأجنبية من خلال القناة التي يعمل بها قال مارك إنه بالفعل لا توجد مثل هذه البرامج، لأن معظم الأجانب الذين جاءوا إلى بلجيكا «يفضلون اللغة الإنجليزية أو الفرنسية، وخاصة المغاربة الذين يجيدون اللغة الفرنسية، ولا يتحدثون الفلامنكية، ولكن نحن نقدم برامج تناقش مواضيع تهم الجاليات الأجنبية، كما أدركنا مع مرور الوقت أن هناك أجيالا جديدة من الأجانب تتحدث اللغة الفلامنكية، وأعطينا الفرصة لشخصيات من أصول أجنبية للعمل معنا، وهناك على سبيل المثال مذيع للأخبار من أصل تركي، كما أن إنتاج المحطة من الدراما يعطي الفرصة للممثلين من أصول أجنبية للعب أدوار في المسلسلات، وأعتقد أن المرحلة المقبلة سوف تشهد فرصا أكبر واهتماما أكبر بالجاليات الأجنبية، وسوف نراعي ذلك في خطط القنوات سواء من خلال البرامج أو فرص العمل، وخاصة في ظل تزايد أعداد الأجانب المتحدثين باللغة الفلامنكية، وظهور أجيال متعاقبة منهم في بلجيكا». وعن ظهور القنوات التجارية قال: «ظهرت تلك القنوات في البداية في الجزء الوالوني، ثم انطلقت في عام 1989 في المنطقة الفلامنكية، وظهرت (في تي إم) ونجحت منذ انطلاقها وتأثرت بها القنوات العامة أو الحكومية التي كانت تتلون بلون الأحزاب السياسية، والتي لاحظت ذلك في عام 1996، وقررت الأحزاب عدم التدخل في عمل تلك القنوات التي عادت من جديد وبقوة، وبدأت منافسة قوية بينها وبين القنوات الخاصة، وخاصة في المنطقة الفلامنكية، حيث تشير الأرقام الصادرة في أكتوبر (تشرين الأول) الماضي، إلى حجم المنافسة بين قناتنا والقناة العامة (قناة رقم واحد)، ولكن في الجزء الفرانكفوني الأمر يختلف، حيث إن القناة التجارية (آر تي إل)، تتفوق على القناة العامة (آر تي بي إف)». وأضاف فان لومبيك أن النجاح الذي حققته قناة «في تي إم» والطفرة في مجال الاستثمار بالعمل التلفزي، ساعد في ظهور قنوات أخرى تابعة للمحطة، «ويمكن القول إننا نخاطب كل الأعمار، حيث توجد قنوات وبرامج موجهة لكبار السن والأطفال والنساء والمراهقين، والمراحل السنية المختلفة والهوايات المختلفة، ومنها قنوات للرياضة والموسيقى والدراما وغيرها، ونقدم البرامج بكل أنواعها لخدمة كل المواطنين».

يذكر أنه مع مطلع الخمسينات انطلق الإرسال التلفزيوني البلجيكي «إن آي آر»، ليقدم برامج وفقرات لعدة ساعات في اليوم على مدى أيام الأسبوع، باستثناء يوم الاثنين. وكانت البداية انطلاق برنامج يحمل اسم «المشهد في أسبوع»، وجرى تقسيم البرامج والفقرات بين اللغتين الرسميتين في البلاد الفلامنكية «القريبة من الهولندية»، التي يتحدث بها ما يقرب من 58 في المائة من البلجيكيين، واللغة الفرنسية التي يتحدث بها سكان المنطقة الوالونية أو الفرانكفونية الذين يشكلون أقل من 40 في المائة من إجمالي السكان. ومع مطلع الستينات زادت ساعات الإرسال التلفزيوني، وزادت معها البرامج التي كانت موجهة للمواطنين، والفقرات المختلفة سواء الإخبارية منها أو الحوارية أو الدراما وغيرها، وفي السبعينات بدأ الانفصال الحقيقي لمحطات التلفزيون البلجيكية حسب اللغة، وحسب الانتماء السياسي، وأصبح هناك انتماء حسب الألوان! بمعنى أن انتماء القناة يكون للحزب السياسي، الذي يسيطر على الأمور، وتكون القناة ملونة بلون الحزب. وعرف المواطن البلجيكي في منتصف السبعينات قناة ناطقة باللغة الفرنسية، وهي قناة «بي آر تي» التي أصبحت بعد ذلك «آر تي بي إف»، وقناة باللغة الفلامنكية هي «في آر تي» التي أصبحت القناة «رقم واحد»، وبدأت تقدم برامجها في المجالات المختلفة. ونسبة كبيرة من المشاهدين كانت تفضل، في ذلك الوقت، مشاهدة قنوات من الدول المجاورة مثل فرنسا وهولندا، ولكن مع مرور الوقت أصبح عدد المتابعين لتلك القنوات أقل بكثير، وهبطت نسبة من يشاهدون تلك القنوات من 25 في المائة إلى 3.5 في المائة، في أواخر العام قبل الماضي. وفي نهاية الثمانينات ظهرت القنوات الخاصة أو التجارية التي تعتمد على الإعلانات، وحدثت طفرة في الاستثمار في المجال الإعلامي، وظهرت قنوات متخصصة في الرياضة والموسيقى والدراما وغيرها، وتراجعت القنوات الحكومية أمام تلك القنوات التي حققت نجاحا كبيرا، وكان أبرزها قناة «آر تي إل» في الجزء الفرنسي، وقناة «في تي إم» في الجزء الفلامنكي.

123
چهار شنبه 10 / 7برچسب:, :: 8:26 ::  نويسنده : علي ظفريوسفي

روزچهارشنبه تاریخ پنجم میزان سال 1391درس حقوق جزای عمومی داشتیم،درحین درس استاد در رابطه به شلاق خوردن یک دختردرولسوالی جاغوری سوال کردبعضیها نظرموافق ارایه کردندوبعضی هاهم گفتند این کارازمرجع قانونی صورت نگرفته کارخوبی نبوده وکسانی هم بودند که برای جلوگیری ازفحشاء این عمل را صحه گذاشتند.

امااستاد ماگفت که این عمل بهیچ وجه صبغه قانونی نداشت نباید چنین اعمالی خودسرانه انجام شودبقول خودش که قاضی ابتداییه نمی تواند دعوایی بالاتراز25هزارافغانی  راحکم صادرکند.

من که نمی توانستم ساکت بنیشینم گرچه میدانستم که به نظراستادوهمه هم کلاسی هایم بهیچ وجه خوش نخواهدخورد گفتم:

"درفقه وقضای اهل تشیع  امامیه حکم قاضی تابع حکومت نیست(منظورم حکومت اهل تسنن بود)پیروان اهل تشیع هرکدام مقلدند وازمجتهدمشخصی تقلید دارند کسی نمی تواند به نظرشخصی اش بدون اجازه مجتهدش حکم صادرکند البته اینهاهم اجازه گرفته اند"

تاگفتم اجازه مجتهدشان راگرفته اند دیدم وارخطاشدگفت ازکجا؟گفتم اکثرا ازآیت الله محقق کابلی تقلید دارند که ایشان درقم استند

استادکه خیلی عصبانی به نظرمی رسید گفت که مانباید تابع اسلام آبادو تهران وقم باشیم وای ازآن روزیکه که حکم ازحکومت ایران بیاید درحالیکه مااینجاحکومتی داریم.

گفتم که مجتهدین ماتابع حکومت ایران نیستد مستقل استند گفت "نی اگرتابع حکومت نمی بود یک لحظه هم ایران نمی گذاشتند وگفت نبایداین حرفهارا بگویی چون اگررسانه هابشنوند چه غوغایی خواهد شد؟ بعدگفت اگراین حرف رامردم پکتیاوخوست و...بشنوند خاک جاغوری را بالاخواهدکرد".

من که دیگرنمی توانستم چیزی زیادی بگویم استدلال کنم چون می دانستم استاد بهیچ وجه گوش نمی کرد وعکس العمل محصلین که بودندهم خوب نبود.

باید این مسئله را خوب کالبدشکافی کنیم تاببنیم که ازکجاسرمنشا گرفته؟ این موضوع برگشت دارد به اجتهاد واستنباط احکام(مرجع حکم) ،اینک بررسی تفصیلی مساله:

اجتهاد در لغت

ابن اثير مى نويسد: الاجتهاد بذل الجهد فى طلب الاءمر، و هو افتعال من الجهد: الطاقة  يعنى اجتهاد عبارت است از به كار بردن توان دريافتن موضوع ، و ريشه آن جهد يعنى طاقت و توان است .

لفظ اجتهاد در همين معنا و مفهوم در زمان شخص پيغمبر خدا (ص ) و اصحاب آن حضرت ، تا پايان قرن اول هجرى ، به كار مى رفته است . از رسول خدا (ص ) آورده اند كه فرموده است :

اما السجود، فاجتهدوا فى الدعاء، فقمن ان يستجاب لكم. يعنى و سجده را، تا مى توانيد در آن دعا كنيد كه به اجابت نزديك است

دراصطلاح:

الاجتهاد هو استفراغ الوسع فى النظر فيما هو من المسائل الظنية الشرعية على وجه لازيادة فيه .

درنزد امامیه دروازه اجتهاد درجمیع مسایل شرعی مفتوح است وسزاواراست که فقهاومجتهدین ازمصادر چهارگانه استنباط واستخراج کنند،ومردم که مقلداند ومجتهدنیستند باید به این طایفه رجوع کنند این بدیهی است که مردم که دریک کاروشغل حرفه شان نیست به مردم متخصص وکارشناس مراجعه می کنند،متخصصین که درحال حیات استند نه اینکه مرده باشندچون حیات وزندگی وزمانه همه درتغییراست باید متخصص همان زمان به سوالات مردم جواب دهند(رجوع کنید:عقایدنا،ناصرمکارم شیرازی ص46)

ما معتقديم:باب اجتهاد در تمام مسائل شرع باز است،و همه فقهاى صاحب نظر مى توانند احكام الهى را از منابع چهار گانه فوق استنباط كرده و در اختيار كسانى كه قدرت استنباط ندارند بگذارند،هر چند نظراتشان با فقهاى پيشين تفاوتهايى داشته باشد و معتقديم افرادى كه در فقه صاحب نظر نيستند،هميشه بايد به فقهاى زنده كه آگاه به مسائل زمان و مكان هستند مراجعه كنند و به اصطلاح از آنها تقليد كنند و مراجعه افراد نا آگاه را به متخصصان در فقه از بديهيات مى دانيم.ما اين «فقها»را«مرجع تقليد»مى ناميم،به اين ترتيب تقليد ابتدايى از فقيه ميت را جايز نمى دانيم،حتما بايد مردم از فقهاى زنده تقليد كنند تا دائما فقه در حركت و تكامل باشد.

خلا قانونى وجود ندارد.

اجتهادبعنوان ضرورت ومنبع قانون: از آن جا كه مشيّت خداوند بر آزادى و اختيار انسان در مورد اعمال و سرنوشت خويش قرار گرفته است و با توجه به انقطاع وحى و اين كه در نظام حقوقى اسلام جايگاه اصل «اجتهاد» همانند جايگاه اصل قانون گذارى است و فقيهان و مجتهدين واجد شرايط موظف به استنباط احكام و قوانين الهى كه كاشف از اراده ى تشريعى خداوند است، مى باشند، لذا از ديدگاه نظام حقوقى اسلام، تنها قواعد و قوانينى در جامعه قابل اجرا است كه مطابق با عدالت و يا حداقل منافى با آن نباشد. بنابراين مى توان اصل عدالت يا عدم تنافى با عدالت را به عنوان مبناى عرضى و ثانوى قواعد و مقررات نظام حقوقى اسلام دانست.(ر.ک:درآمدی برعرف-سيدعلى جبار گلباغى ماسوله ص12)

بررسى مبانى اجتهاد و ابزار و شيوه هاى آن و تأثيرات علوم مختلف بر آن و نقش پيش فرض هاى مجتهد بخشى از روش شناسى فقه است. مكتب حقوقى اماميه به دليل اين كه قانون گذارى را حق خدا و رسول خدا مى داند، لذا تمام اين عمليات استنباط را كارى در راه كشف حكم شرعى مى داند نه وضع آن؛ يعنى همان جايى كه پاى عقل را نيز به وسط مى كشد با قاعده ملازمه مى خواهد جنبه الهى و شرعى آن را نيز درست كند.

بنابراين از ديدگاه فقه اماميه اجتهاد بيش تر شبيه تفسير به معناى اعم آن است (5) و اين به دليل داشتن نصوص مقدسى است كه فقيه بايد آن نصوص را بفهمد و بر موارد جديد منطبق كند. تعدى از نص در اين مكتب جز در موارد خاصى پذيرفته نشده است كه آن هم بايد مورد تأييد شارع باشد، مانند موارد قياس اولويت، قياس منصوص العله و تنقيح مناط قطعى، آن هم در معاملات نه عبادات.(ر.ک:رابطه فقه وحقوق-مصطفی میراحمدی زاده-ص34)

نظراقبال لاهوری درمورداجتهاد: ملااقبال  از اجتهاد به " نيروي محركه اسلام " تعبير مي كند در نظر او نيروي محركه اسلام ، اجتهاد است . اين ، سخن جديدي نيست ، از هزار سال پيش ، ما عباراتي به همين معنا و مضمون داريم كه علماي اسلام " اجتهاد " را به عنوان " نيروي محركه اسلام " معرفي كرده اند . مي گويد : " اجتماعي كه بر چنين تصوري از واقعيت بنا شده باشد(ر.ک:اسلام ومقتضیات زمان-استادمرتضی مطهری ص10)

 

بهرحال انواع نیازمندی زمانه حکم می کند که همیشه درهرزمانی متخصصین فقه اسلامی موجود باشند تا ازمنابع چیزهای نوجدید درنیاز زمانه را استخراج کنند.

اجتهاد نزد اهل سنت وجماعت:نزداهل سنت اجتهاد مطلق وجود ندارد که بزرگترین نقطه ضعف اینها مسئله مسدود بودن باب اجتهاداست.

در قرن هفتم هجري در مصر در زمان يكي از پادشاهان اين كشور به نام " الملك الظاهر " كه اسمش هم " بيبرس " بود اين فكر به وجود آمد كه اينهمه رشته هاي زياد فقهي اسباب سرگيجه است و پيروي كردن از علما منحصر بشود به چهار نفر علماي وقت . نشستند و تصميم گرفتند كه پيروي از هر عالمي ممنوع بشود مگر از چهار نفر . آن چهار نفر هم عبارتند از : ابوحنيفه ، شافعي ، احمد بن حنبل و مالك بن انس كه از اين چهار نفر دونفرشان عربند و دونفرشان ايراني . ابوحنيفه ايراني است كه در عراق يعني در كوفه بوده است . غرض اين جهت است كه از آن زمان به بعد ائمه اهل تسنن منحصر شدند به چهار نفر و اگر احيانا مجتهدي پيدا مي شد ، مي بايست در حدود فتواي اين چهار نفر اظهار نظر بكند نه برخلاف فتواي آنها ، يعني فتواي آنها را بايد سند قرار بدهد . بدين ترتيب باب اجتهاد در ميان اهل تسنن بسته شد . اين چهار نفر چهار مسلك مختلف دارند يعني طرز تفكرشان در استنباط احكام مختلف است . ابو حنيفه به اصطلاح طرز تفكرش عقلاني است ولي در حد افراط ، يعني بيشتر درفقه خودش روي استدلال فتوا مي دهد بطوري كه اخبار و احاديثي كه به آن استناد مي كند خيلي كم است . او به حديث از اين نظر خوشبين نبود كه معتقد بود احاديث صحيح كم است . به احاديثي كه نقل مي كردند ، بدبين بود . اگر حديث معتبري پيدا مي كرد البته به آن عمل مي كرد . قهرا چون به حديث خوشبين نبود ، در مدارك احكام گير مي كرد و ناچار به استدلالهاي ذهني مي پرداخت يعني با قياسهائي احكام را استنباط مي كرد . اين است كه مسلك ابوحنيفه قياس بود و مركز او در عراق و در كوفه بود(ر.ک:اسلام ومقتضیات زمان استادمرتضی مطهری-ص97)

اهل سنت درصدراسلام حرفهایی را به رسول اکرم نسبت می دهند که منافات باعصمت آن حضرت دارد مثلامی گویندکه رسول خدا چند باراجتهاد کرد وبه خطابرامد این صریحا باآیه "وماینطق عن الهوی"درتناقض است ازاین نسبت اینها فهمیده می شود که درصدراسلام که وحی هم بوده ونازل می شده واجتهاد بازوهمیشه حتی خود پیامبراجتهاد می کرده اما بعد هاکه نه وحیی بوده ونه پیامبری دراجتهاد را مسدودکرده اند وخیلی جالب است که دروقت ضرورت اجتهاد در اجتهاد بسته است دروقت که نیازمند اجتهاد نیست اینها قایل به اجتهادند،امروزباپیشرفت علم وتکنالوِژی واختراع انواع وسایل که درقرن اول اسلام مردم تصورشان رانمی کردند(ازجمله درسال 1997ایان ویلموت جنین شناس اسکاتلندی اعلام کردکه اولین پستاندار رابی نیازبه تماس جنسی بدنیاآورد"بنام دالی"بدنیاآورد) همه ضرورت به اجتهاد و وجود مجتهدینی داردکه باید گام بگام باصنعت بتوانند فقه را پویا وبازمانه تطبیق دهند پیروی ازنظریات هزاروچندسال قبل واقعا که حیرت آوراست ...

بناء اگربعید نیست که اگریک دختری درکدام نقاط این سرزمین خاکی شلاق می خورد ازفتوای مجتهدش که درهرکجاباشدالهام گرفته اما این فتوا بهیچ وجه تابع یک دولت وحکومتی نیست تا باشنیدن این جمله همه دست وپای اساتید ما بلرزدکه اینهاکلا پیروان حکومت ایران استند.

درحالیکه دراول درصدراسلام ماهرکسی را اولوالامرخود قرارندادیم بلکه امامان معصوم وبعدازآن دردوران غیبت امام باید نایب امام یعنی مجتهداست که باید امر ونهی کند واحکام صادرکند وحکومت که برمبنای اندیشه ولایت فقیه نباشد دیگرآن حکومت نزدمارسمیت ندارد روی همین اندیشه است که ماسالهادر همه زمانها تحت فشاربودیم چون ازحکومت غیراسلامی تبعیت نمی کردیم واین افتخارماست که واقعایک مذهب که بتواند تمام پیروانش را متحد بسازد بایک فتوا تمام مردم رامتحول کند جایی مسرت است.

اگرشماتابع حکومت استید که تابعیت آن را دارید برگشت به آیدیالوژی تان دارد چون ازاول درصد راسلام نظریه انتخاب را تاییدکردید،حاکم که ولوستم گراست فاسق است تابع کشورآمریکاوانگلیس است باید حکم حدود وقصاص را صادرکند چون نه مجتهدی است نه یک متخصصی دینی وفقیهی که حکم را صادرکند،اگرمفتی است ومستفتی بلااستثنا همه مقلد ند...

دیگرمادران دهرازآوردن امثال مجتهدین اربعه عاجزاست نمی شودکه تحصیل دین را بشکل تخصصی یادبگیرد اگرفرض کنیم امام  ابوحنیفه حیات داشت درکوفه موقعیت می داشت مثلاآیا باحکم آن عمل می کردیدیابحکم رییس جمهورتان؟

مسلم است که باحکم مجتهدتان عمل می کردید چنانچه که امروزدرهرکشور به فتاوی امام ابوحنیفه عمل می کنند.

بنابراین نباید تعجب آورباشدکه مابفتوای مجتهدما عمل می کنیم ولو درهرکجاباشد،این خیلی جالب خواهد بودکه ماباوجودمجتهدما ازحکومتی پیروی کنیم که در راس آن غربی ها تکیه زده اند همه به دیکته آنها کارها انجام می شود....

والسلام ...........................علی"شب چهاردهم ذیقعده الحرام 1433"

123
سه شنبه 9 / 7برچسب:, :: 8:8 ::  نويسنده : علي ظفريوسفي

دراین دنیا بی جهت گاهی بی جهت عالم وآدم را ازخود رنجورمی کنیم دلهایی که به طرف ماپرمی زنند گاهی بی دلیل شکستاندیم، همیشه همه رابرمعیار سمتی ونژادی و قومی و...سنجیدیم که اینها همه چیزهایی است که انسان را ازیکدیگربیگانه  می سازد اندکی تساهل وتسامح را بکارنگرفتیم انسانیت را معیارقرارندادیم همه ما ازاینکه کسی درسلک مانیست دورش کردیم وراندیم آیا وقت آن نرسیده که این تابوهاشکسته شود دیگر مادری درعزای جوانش ،شوهری درعزای شوهرش و...نشیند

همه ازسربریدنها وبه گلوله بستن هاوانواع شکنجه ها خسته شدیم آیاانسان به بهانه دین آنقدربی مروت می شود که درکشتن افرادی بیگناه وحتی اطفال ذره تکان نه خورد؟

چه سراینهاتاثیرکرده؟ محیط،تربیت،ویاهم....

چرا باید به انسانهای بی چیزتعدی صورت گیرد؟

خانه خراب کردن یک انسان چه معنی دارد؟

چراباید یک عده خود را به لیست سیاه سازمان ملل درآرند به بهانه قتل وترور؟

چه منافعی درکاراست؟

بالاخره تادین ،قوم ،و...معیار

123
 خبرگزاری الشرق الاوسط اعلام كرد: یك وبلاگ نویس مصری به اتهام اهانت به ادیان آسمانی اسلام و مسیحیت، روز چهارشنبه این هفته محاكمه می‌شود.
به گزارش خبرگزاری تقریب، "آلبرت صابر عیاد"، دانشجو و وبلاگ نويس مصری، اوایل ماه جاری به اتهام اهانت به دو دین اسلام و مسیحیت و تمسخر مقدسات این ادیان آسمانی، دستگیر و تحویل دستگاه قضایی این كشور شد.
بنا به گزارش خبرگزاری الشرق الاوسط، این وبلاگ نویس مصری در شبكه‌های اجتماعی اینترنت، صفحات متعددی حاوی دعوت به كفر و الحاد، تحقیر ادیان آسمانی اسلام و مسیحیت و ایجاد تشكیك در شعائر اسلامی و مسیحی و كتب آسمانی آنها ایجاد كرده است.
بر اساس تحقیقات دادستان كل دادگاه، متهم مذكور این اقدامات را در جهت ایجاد فتنه و تحقیر ادیان آسمانی انجام داده است.
گفته می شود این دانشجوی مصری در گذشته نیز پرونده‌ای مشابه حاوی اهانت به ادیان آسمانی، در دستگاه قضایی مصر داشته است كه توسط دادستانی عالی امنیت ملی كشور مصر در حال تحقیق و بررسی است.
123
 بیش از ۱۰۰ نفر از روحانیون کاروان های اهل سنت اعزامی به حج سال ۱۳۹۱(۱۴۳۳ هـ) در محکومیت حرکت استکبار ‏جهانی در اهانت به پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) بیانیه‌ای به امضا رساندند.
به گزارش خبرنگار تقریب، متن بیانیه روحانیون اهل سنت کاروان های حج بدین شرح است:‏ 
بسم الله الرحمن الرحیم
‏«هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون.» (سوره توبه/۳۳)‏
امروز که برخی ایادی پلید استکبار و صهیونیسم جهانی با سفارش و هدایت اربابان خود، ساحت مقدس پیامبر ‏اعظم، حضرت ختمی مرتبت، رسول گرامی اسلام حضرت محمد (ص) را آماج هتک حرمت و اهانت قرار داده ‏و این مکتب عزت آفرین و بشارت دهنده آزادی انسان ها را با شیوه هایی بسیار سخیف و خلاف کرامت انسانی ‏به استهزا گرفته اند، قلب جهان اسلام آزرده و در عین حال آکنده از خشم است.‏
این روزها شاهد گسترش روز افزون موج بیداری اسلامی و قیام ضد استکباری ملت های مسلمان در سراسر ‏جهان می باشیم و دشمن زبون و درمانده از عظمت این خیزش و حرکت انقلابی  به اسلام ستیزی و مبارزه ‏کورکورانه و به دور از ضوابط وقوانین انسانی و اخلاقی روی آورده است.‏

دشمنان اسلام همچون اهانت سلمان رشدی، اهانت کاریکاتوریست دانمارکی و قرآن سوزی آمریکایی، این بار ‏اهانت به ساحت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) را مرتکب شدند و این نشانه آشکار کردن کینه عمیق ‏دشمنان اسلام و نمایش خشم صهیونیسم، آمریکا و استکبار جهانی از تلألؤ روز افزون اسلام و قرآن در جهان ‏است.‏
ما روحانیون کاروان های اهل سنت ضمن حمایت از بیداری اسلامی، یاوه گویی صهیونیسم، آمریکا و استکبار ‏جهانی به مقدس ترین و نورانی ترین چهره در میان مقدسات عالم را محکوم و اعلام می نماییم:‏
‏۱-‏ در این شرایط حساس واجب است امت اسلامی با تمسک به آیه «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و ‏لاتفرّقوا» نسبت به حیله ها و ترفندهای نظام سلطه‌ی دشمن آگاه بوده و به مانند ید واحده در برابر ‏ستیزه جویان صف آرایی نمایند.‏

‏۲-‏ ما اعلام می کنیم: شیعه و سنی با یکدیگر برادرند و در تمام صحنه ها با اتحاد و یکپارچگی حضور ‏خواهند داشت و ضمن محکوم کردن این اهانت بزرگ به ساحت مقدس پیامبر اسلام(ص) خواهان ‏مجازات سازندگان فیلم موهن و عذرخواهی سران پشت پرده و حامیان اصلی آن می باشیم.‏
‏۳-‏ بی تردید این اقدام زشت و ننگین، موج بیداری اسلامی ونهضت ضد استکباری در جهان را ‏گسترش داده و با افزایش روند گرایش به اسلام در آمریکا وغرب، زوال طراحان سناریوی اسلام ‏هراسی و اهانت به مقدسات مسلمانان به ویژه پیامبر اعظم(ص) را سرعت می بخشد.‏
‏۴-‏ اقدام واکنشی مسلمانان در برخی از کشورهای اسلامی نتیجه‌ی طبیعی غیرت اسلامی مسلمانان بوده ‏و مسئولیت اصلی آن متوجه صهیونیسم بین الملل می باشد که با توهین به مقدسات دینی بیش از ‏یک میلیارد و هفتصد میلیون مسلمان جهان باعث تشدید احساسات ضد آمریکایی گردیده است.‏
-‏ دفاع از سوریه را دفاع از هویت امت اسلامی دانسته و تلاش مذبوحانه استکبار جهانی برای ساقط ‏کردن دولت سوریه را با عنایات الهی شکست خورده دانسته و حمایت قاطع خود را از مردم و ‏دولت سوریه اعلام می کنیم و از معارضان سوریه و به ویژه برخی کشورهای عربی می خواهیم ‏بیش از این جبهه‌ی جهاد و مقاومت را تضعیف ننمایند.‏
در پایان بار دیگر با رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای و آرمان های امام راحل ‏و شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی تجدید بیعت کرده و امیدواریم ریشه ظلم و تباهی هرچه زودتر ‏از جامعه آزادی‌خواه و مسلمان جهان برکنده شود.
123
پنج شنبه 4 / 7برچسب:, :: 8:45 ::  نويسنده : علي ظفريوسفي

بدون شک مادرجامعه زندگی داریم که اکثریت مطلق آن مردم مسلمان اند ومتدین که د رهمه حالات واحوال زمانه دین شان را مردم این سرزمین حفظ کرده اند که این موارد نیازبه استدلال ندارد،اما باهجوم فرهنگهای وارداتی توسط بعض عناصر منزوی،بعض جوانان ناآگاه را بشدت تحت تاثیرقرارداده با الفاظ وسبک نوین شان می خواهند که ازاساس،در درازمدت مردم را ازدین آبایی شان برگردانندکه جایی تاسف است.

اماآنچه درقضیه شلاق خوردن یک دختردرولسوالی جاغوری ولایت غزنی این مساله را باید خوب بررسی کنیم:

۱) همه می دانیم که دین ومذهب درهرکجاکه پیروانش باشد تمام اعمال ومراسم آن دین را مردم انجام می دهند.

۲) حکومت نمی تواند جلو ادای مراسم یک مذهب را بگیرد واعمال مذهب خود راکند که درصورت تحمیل سرازدیکتاتوری درمی آورد

۳) مردم هم درانجام اعمال دینی شان باید ازادانه فعالیت نمایند تاجاییکه خطربرای حکومت نباشد

۴)دراین قضیه باید تفکیک کنیم بین تفاوت های مذهبی بین فقه حنفی وجعفری

۴)درفقه حنفی کسی نمی تواند جزحاکم حکم را اجراکند ولوفاسق وفاجرباشد اما درفقه جعفری به اجازه مجتهد زمان می شودحکم اجرا شود وتابع مکان وزمان نیست

۶)دراین قضیه هم مربوط به فقه شیعه است نه فقه اهل تسنن ونه خواسته های مزخرف حقوق بشر وجامعه مدنی ونه....

۷)بناء کسانی که درجامعه مسلمان زندگی دارند وخودشان را مسلمان می گویند برای جلوگیری ازهم چوقضایانباید دادشان را به اربابان شان برسانند که مخالف کرامت انسانی است  دراین قضیه نه دست حقوق بشر می رسد هیچ ربطی ندارد ونه حکومت مادراحکام تابع مجتهدیم نه حکومت و....

123
 

در سالهای گذشته، دعوا بر سر واژه دانشگاه سبب شد این دانشگاه برای مدتی تابلو نداشته باشدمسعود ترشتوال، رئیس موسسات تحصیلات عالی در وزارت تحصیلات عالی افغانستان می‌گوید اعضای کمیسیون امور فرهنگی و دینی مجلس نمایندگان، به دلیل بحث بر سر کلمه دانشگاه با او درگیر شده و به او حمله فیزیکی کرده اند.آقای ترشتوال در یک کنفرانس خبری به رسانه ها گفت که روز سه شنبه (۴ سپتامبر) کمیسیون فرهنگی و دینی مجلس او را برای برسی مسائلی مربوط به حوزه کاری اش احضار کرده بود.به گفته آقای ترشتوال، یکی از سوالات کمیسیون فرهنگی و دینی این بود که چرا به جای کلمه پشتوی "پوهنتون"، از واژه فارسی "دانشگاه" استفاده می شود و چرا در پاسپورت دانشجویانی که برای تحصیل به خارج از کشور می روند، کلمه دانشجو به جای کلمه محصل نوشته می شود.

آقای ترشتوال می گوید او در پاسخ گفته است که زبان‌های فارسی دری و پشتو در قانون اساسی افغانستان به عنوان زبان‌های رسمی تعریف شده اند و استفاده از زبانهای رسمی کشور و همچنین استفاده از زبان مادری، از حقوق اولیه انسانهاست.

آقای ترشتوال به خبرنگاران گفته است که این توضیحات او، قناعت شماری از اعضای کمیسیون دینی و فرهنگی را فراهم نکرد و یکی از آنها، با بوتل/بطری آب به او حمله کرد و یک عضو زن این کمیسیون، او را به زور از محل جلسه بیرون کرده است.

اما کمال ناصر اصولی، رئیس کمیسیون دینی و فرهنگی گفته است که سوال در مورد کلمه دانشگاه، جزء اجندا (صورت جلسه) نبود و در لابلای بحث مطرح شد.آقای اصولی همچنین به خبرنگار بی بی سی در کابل گفت که "مقام های بالاتر" از او خواسته اند به دلیل وحدت ملی و مصالح علیای کشور در این مورد صحبت نکند. او گفت تنها چیزی که می تواند اضافه کند این است که در آن جلسه مطرح شد که باید از "مصطلحات ملی" استفاده شود.

استفاده از واژه دانشگاه پیش از این نیز در افغانستان جنجال برانگیز شده بود؛ چند سال پیش، بصیر بابی، خبرنگار تلویزیون دولتی در مزار شریف به دلیل استفاده از واژه دانشگاه، از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان توبیخ شد.

همچنین جنجال استفاده از واژه دانشگاه، سبب شد که دانشگاه بلخ برای مدت طولانی، تابلو نداشته باشد و سرانجام تابلوی این دانشگاه، به سه زبان، فارسی، پشتو و انگلیسی نوشته شد.

123
سه شنبه 2 / 7برچسب:, :: 9:55 ::  نويسنده : علي ظفريوسفي
فردادوشنبه ۲ميزان قرارست كه دانشجويان رشته فلسفه وجامعه شناسي دردانشگاه كابل تظاهرات كند كه ازچندجهت قابل بر رسي است:

۱- اين تظاهرات آن كه ازبرگزاركنندكان آن معلوم است تظاهراتی است که ازظرف دین ستیزان جامعه براه انداخته شده که صبغه قانونی نخواهد داشت نظربه ماده قانون اساسی خلاف معتقدات مردم افغانستان است.

۲- افرادیکه تظاهرات می کنند تمام برگذارکنندکان آن ازدانشجویان علوم اجتماعی آنهم ازطیف دانشجوی که همیشه باکسانی که اندیشه دینی درین دانشکده داشته اند درتقابل بوده

۳-کسانی که یک شلاق ردن یک دختر را مخالف کرامت انسانی می دانند آیاتاهنوزدرمقابل جنایات قوای خارجی درکجابودند که طبق آمارکه گذارش کرده اند بیش از۳۰۱۰۰نفرملکی واطفال معصوم شهید شده اند آیااین هاباکرامت انسانی مادرتقابل قرارندارد؟

۴- این تظاهرات طوریکه همه خبردارند درست مقابل اعتقادات دینی است کسانی که باروحانیت وهرگونه اصطلاحات دینی مشکل دارند این تظاهرات را راه انداختندَ چون یک چندتاروحانی حکم اجرای حد راصادرکردند بناء قابل قبول نیسنت درحالیکه قوای خارجی هر روزسرمردم بلاهای خانمان سوزمی آورند ولی آقایان درمقابل اینها به خواب خرگوش میی روند گویانشنیده اند

۵- شرکت دراین گونه تظاهرات به اندازه توهین یهودیان به رسول مکرم اسلام است یهود که یهود است درمقابل اسلام می ایستد ولی اشتراک دراین مجالس بعنوان مسلمان قابل قبول نیست

123
پنج شنبه 14 / 6برچسب:, :: 14:46 ::  نويسنده : علي ظفريوسفي
يظر به اينكه امنيت وآرامش روحي وجسمي در صدراول زندگي قرار دارد مي تواند نقش مهمي را درسرنوشت كودكان وجوانان داشته باشد متاسفانه چيزي كه جوانان ما آن را نداشتند و حالاكم وبيش دارند امنيت است كه سالها ي درگيري ما را آواه وازسرنوشت ما دور ساخت كه نمي دانيم چقدراستعداد ها را زيرخاك كرد ونمي دانيم خساره معنوي آن ر ا شايد روزي بياير كه اين ضياع را جبران كنيم123
یک شنبه 3 / 6برچسب:, :: 11:31 ::  نويسنده : علي ظفريوسفي
فقس داران سکوتم را شکستند/دل دائم صبورم را شکستند به جرم پابپای عشق رفنن/پروبال امیدم راشکستند مرا ازخلوتم بیرون کشیدن/چه بی پرواحضورم را شکستند تمیان درنگاهم موج می زد/ولی رویای دورم را شکستند123
یک شنبه 3 / 6برچسب:, :: 11:15 ::  نويسنده : علي ظفريوسفي
خدایا چگونه بخوانمت !!! خدایا چگونه بخوانمت!!! چگونه بخوانمت؟ چگونه یادت كنم؟ كه شرمسارم از اینكه چون تو خدایی و چون ما بندگانی چون تو مهربان وبنده نواز وبخشنده و چون بندگانی بی رحم و متجاوز خدایا ! شرمسارم كه بندگانت به نام تو سر از تن جدا میكنند. خدایا خجلم كه بندگان تو به نام تو آزار و شكنجه می دهند و حقوق انسان ها را زیر پا می گذارند. خداوندا شرمسارم كه بندگان تو با نام تو حكومت می كنند و دلهای امیدوار به تو را مایوس می سازند. خدایا ! غصه دارم كه مدعیان راه تو در حالی مشعول زر اندوزی هستنددر حالی كه مردانی شرمسار از فقر و نداری نزد زن و همسر خود سر در گریبان می كنند. خدایا ! شرمسارم از این همه ریا و دقل بازی! دلهایی كه نور تورا ندیده اند اما زبان و ظاهر آنها تو را فریاد می زند. خدایا ! شرمسارم كه بر درو دیوار شهرم همه جا نام توست اما دریغ از اینكه در رفتار و كردارها بتوانم ترا بیابم. خدایا ! خجلم كه ما بندگان از نعمتی چون فكر و اندیشه خود بهره نمی بریم و عاقبت آن را نصیب و قسمت تو می دانیم. خدایا ! شرمسارم كه ما نمی خواهیم ترا آنگونه كه هستی بشناسیم. خدایا ! شرمسارم كه هنوز آنقدر تورا نشناخته ایم كه تصور می كنیم برای رابطه با تو باید كسی یا چیزی را نزد تو روان كنیم. خدایا ! خجلم كه از زمان بت پرستی تا كنون نوعی پرستش در ذهن ما نقش بسته كه به ما اجازه نمی دهد بیشتر ترا بشناسیم و هنوز خوی بت پرستی در وجود ماست. خدایا ! شرمسارم كه در آسمانها به دنبال تو می گردیم در حالی كه تو با مایی و اگر خود اراده كنیم دست ما را میگیری خدایا ! از این ناراحتم كه روزی بسیاری از درهای علوم را بر روی خود بگشاییم و هنوز شناختمان از تو تنها در همین حد باشد. خدایا ! شرمسارم كه نمی بینیم تو خارج از قوانین طبیعی هستی هرگز هرگز عملی انجام نمی دهی با این حال همه ما بندگان دست به دعا بر می داریم كه : قوانینت را به نفع كار ما تغییرده! خدایا ! خجلم كه جهالت خود را به تو نسبت می دهیم.و هرگونه كم و كاستی و كوته اندیشی خود را ناشی از قوانین تو می دانیم. در حالی كه قوانین طبیعی تو افراد متفكر و صاحب اندیشه را میطلبد, كه بدانند این قوانین ازلی و ابدی است. خدایا ! شرمسارم كه در طول تاریخ همه آنان كه خواستند به درستی تو را به مردم بشناسند, شكنجه دادیم و به نام كافر آنها را بر دار كردیم. و از آنان روی بر گرداندیم چرا كه آنان می خواستند تعقل را به جای تعبد پیشه ما سازند. خدایا ! خجلم كه چون فكر نمی كنیم به حقیقت نمی رسیم پس ناچار می شویم موهومات را خیلی راحت بپزیریم.123
یک شنبه 3 / 6برچسب:, :: 10:58 ::  نويسنده : علي ظفريوسفي
کاش این همه مردم همه یک دل ویک زبان بودند کاش هیچ دلی برخلاف میل دل دیگری به سمت وسویی منحرف نمی شد کاش همه ما دورهم به خودما واینده ما فکرهای مشترک داشتیم کاش هرروز را عید می گرفیم برای ترمیم دلهای شکسته کاش به امور قلب های بی قرار رسیدگی می شد کاش عید ما همیشه خ.وش ی ش123
پنج شنبه 27 / 4برچسب:, :: 12:13 ::  نويسنده : علي ظفريوسفي

درسیاست رسم ماجاندادن است

هرقدم را صدقدم پس دادن است/

هر که برماتب کند جان می دهیم/

ناز اورا هرکه باشد می خریم/

123
دو شنبه 24 / 4برچسب:, :: 9:36 ::  نويسنده : علي ظفريوسفي

دراین مرزوبوم که ما دران به اصطلاح زندگی داریم  یک  جغرافیای بی سروپایی است وهم بی درو پیکر  که اگرهرتحولات  سیاسی وحکومت جدید  بیاید پشت سرش  توطئه های نامرئی ومرئی همیشه درکمین بوده وهست چرا؟

بدبختی که این  مردم دیده ومی بیند  دیگردراین عصروزمان قابل تحمل نیست.

اگرمردم قدیم بااین موارد می  ساختند  آنهایک   و یژگی خاصی را داشتند   که درین   زمان کمتردید ه می شود وبرای تضعیف این ویژگی بشدت  هم کار خارجی هادرجریان است که آن مسئله  اعتقاد دینی است که    مردم باهمین خصوصیت زندگی داشتند وباهمین آرمان می   مردند اما حالادیگه ازین  مسائل کمتردیده شده ومردم نمی توانند تحمل کنند

این همه جدال وجنگ رهبران سرقدرت

این همه کشتارهاوخشونت

این همه بیعدالتی

این  همه زورگویی

این فصل که دل مردم را تنگ   کرده

این فصل که مردم ازآن بستوه  آمده

این فصل  که قربانی آن فصل مردم بی بضاعت است

واین فصل  که زورآمایی های بی مزه سیاست مداران همه راکلافه    کرده

کی پایان خواهد یافت؟

همه درانتظارآن روزی باشیم که عدالت مستقرشود وحکومت ازآن صالحان

بااحترام  :علی دانشگاه  کابل

123
جمعه 21 / 4برچسب:, :: 11:2 ::  نويسنده : علي ظفريوسفي
بسم الله الرحمن الرحیم ـــــــــــ مکتب انتظارــــــــــ علی ظفر"یوسفی" چکیده: بدون شک انتظارمکتبی است که منتظرین آن درهمه اعصاروقرون منتظریک رهبروقایدی بودندوهستند رهبرکه درآخرالزمان ظهورخواهد نمود،امادراسلام،درک صحیح ازانتظاروفهمیدن حقیقت انتظارنقش موثری درجامعه ومردم دارد که معنی ومفهوم انتظار را باید درلابلای روایات ونصوص جستجوکرد تفسیرهای سلیقوی وبرداشت های شخصی ازانتظار ذهن وافکارمردم را به سمت وسوی ترکستان خواهد برد،باهمه معانی که کلمه انتظار دارد مثل:آمادگی برای حکومت امام مهدی(ع)خودسازی و...همه به یک معنی رجوع خواهد کرد وآن اصلاح نفس وخودسازی است اگرافضل الاعمال انتظارالفرج است برگشت به اصلاح نفس دارد وقتی که یک آدم منتظرازاوگناهی سرنمی زندمعلوم است که بهترین عمل محسوب شود واین اصلاح نفس زمینه قیام امام مهدی(ع)را آماده می کند. واژگان کلیدی:انتظار،ظهور،مهدی،موعود و... مقدمه: زندگی منتظرانه تنهابرگشت ندارد به پایان عصرحضور(سال260هجری)بلکه بدوران آغازین دین برمی گردد،انتظاراندیشه بلندی است به تاریخ وافق ناپیدای روزگارکه درهردین وآیین،پیروانشان منتظریک نجات دهنده هستند که یک روزی می آید وآرمانهای شان را به ثمر می رساند،آن نجات دهنده کسی جزمهدی موعودنیست که دراسلام انتظار،مساله اى بنيادين در باور مسلمانان است و اين موضوع از زمانى كه پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، مژده وجود ايشان را داد، ذهن آنان را به خود مشغول داشته است . آن حضرت در مناسبتهاى مختلف و در روايات فراوان كه به مرز تواتر مى رسد، تاكيد به ظهور مهدى ، عليه السلام ، در آخرالزمان كرده اند؛ به گونه اى كه عقيده به وى از ضروريات دين اسلام گشته است . اين عقيده در ميان امت اسلام چنان رسوخ يافته كه برخى از سودجويان و فرصت طلبان آن را مغتنم شمرده و ادعاى مهدويت كردند ولى بزودى رسوا و مفتضح شدند، همانگونه كه مدعيان رسالت و پيامبرى همگى رسوا شدند. دراسلام کم استندکسانی که منتظرمصلح جهانی نباشند اما در عين حال در گذشته و حال كسانى اين مساءله را در مورد انكار و ترديد قرار داده اند. كسانى كه يا تحت تاءثير تفكر ماديگرى و يا دچار تعصب فرقه اى بوده اند و يا از صدها روايت كه در كتابهاى حديث از طرق مختلف رسيده ، بى خبرند.اماانکارچنین افرادی هیچ نوع ضرری به انتظارومساله مهدویت نمی رساند. انتظاردرادیان مختلف: موعود هندیان: 1.برهمنان: موعودبرهمنان ویشنو(Vishnu)است که تاکنون نه باروهرباربصورتی درجهان ظهورنموده وگیتی را ازبدیهاپاک کرده برای دهمین بار درآخرالزمان بصورت کالکی(Kalki)ظهورخواهدنمود وی براسب سفیدی سواروشمشیردرخشانی دردست گرفته وبدکاران وگنه کاران را بکیفرخواهدرساندونیک کاران را ازنعمت اخروی بهره مندخواهدساخت،وی شیپوری خواهد دمید تمام کاینات منهدم خواهد شد بشریتی تازه وجهانی نوبپاخواهد شد. 2. موعودبودائیان: بودائیان نیزمعتقدند که 23بودا ازاول خلقت ظهورنموده ودنیارا پرازعدل داد کرده اند،وبودای بیست وچهارمی زمان ظهورخواهدنمودکه دنیارا ظلم وجور فراگرفته باشد،درآنزمان آخرین بوداظهور می کند ودنیارا ازظلم وستم پاک کرده وپس ازخرابی کاینات او دنیای دیگری بوجود می آوردکه دارای همه نیکیها وخوبیهااست. موعودمسیحیان: مسیحیان درطول دوهزارسال تاکنون بدین باورند بوده اند ومنتظرند که روزی عیسی مسیح ازآسمان می آید ومدت دوهزارسال پادشاهی می کند. ولی پیش ازظهورمسیح،وحش که نامش(دجال) است ظهورنموده واتحادسه گانه ازدجال،شیطان وپیامبرکاذب بوجود می آورد،دراین حال یکصدوچهل وچهارهزارازقوم پاک بنی اسرائیل علیه اتحادسه گانه برمی خیزند،این جمعیت پاک،مهری برپیشانی دارند که نام خدای پدر،وعیسی مسیح درآن حک شده است. موعودآینده قوم بنی اسرائیل: قوم بنی اسرائیل ازسه هزاروسیصدسال پیش تاکنون منتظرند، موعودشان(ایلیا)به آسمان صعود نموده وروز ظهور دنیا را پرازعدل داد خواهد نمود. یهودیان موعورخودرا ماشیح(Masheyah)می نامند... اوروزی خواهد آمد که نیروی باروری طبیعت تامیزان شگفت انگیزی ومعجزه آسا رشد وفزونی خواهد یافت اوضاع زمان تازمان ظهور مانند اوضاع جهان کنونی نخواهد بود درجهان فعلی باید بری چیدن انگور وگرفتن ٱب ازآن زحمت کشید امادوران ماشیح انسان یکدانه انگور راباقایق می آورد اورا درگوشه خانه خود می گذارد آن دانه خودکار به اندازه یک خم بزرک آب تولید می کند. دوران ماشیح آفتاب ومهتاب درخشان ترازحالامی شود، اوازاورشلیم آب روان جاری خواهدساخت که شفای بیماران میشود. یهوه(خداوند)درختان را امرمی کند که هرماه میوه آورند،تمام شهرهای ویران شده ازنوآباد خواهد شد...صلح جاودان درسراسردنیا وطبیعت برپامی شود مرگی در دنیا نخواهد داشت. زرتشتیان،کیومرث پادشاه پیشدادی را نخستین آفریده خداوند می دانند،"سوشیانس"سوم که آخرین پسر زرتشت است را آخرین آفریده خداوند می پندارند. ازپیدایش کیومرث تاآخرالزمان را 12هزارسال دانسته اند درآغازهریک ازهزاره یازدهمین ودوازدهمین دوپسر زرتشت ظهور خواهند نمود. درآخر هزاره دوازدهمین،پسرسومی زرتشت (سوشیانس)ظهور خواهدنمود وجهان را نومی کند مردگان را برمی انگیزد قیامت وجهان معنوی خواهد آراست،پسرزرتشت درآخرالزمان تولد می یابد که سوشیانس نام داده اند واوآخرین مخلوق خدایعنی اهورا مزدا خواهد بود. تمام پیروان ادیان غیراقوام چین وجاپان همه درانتظاریک منجی استند که یک روزی ظهور خواهدنمود. معانی انتظار: ( انتظار ... انتظار مهدى (عليه السلام) ) انتظار: ديده به راه دوختن است، ... لحظه شمارى كردن براى ديدار كسى يا انجام واقعه اى است، ... به اميد كسى يا چيزى ماندن است، ... چشم داشتن و توقّع كارى يا حادثه اى است، ... نگران شخص عزيزى يا امر مهمّى بودن است. انتظار: اميدوارى، چشم به راهى، آمادگى، نگرانى، چشم داشت و درنگ است. امّا انتظار مهدى(عليه السلام) : همه اين ها و فراتر از اين هاست. انتظار مهدى(عليه السلام): ايمان به «غيب» اقرار به «ولايت» و باورداشت حق حاكميت «قرآن» است. ... عصاره «يقين»، چكيده «تقوى» و خلاصه «عمل صالح» است. ... عشق به «زيبايى ها»، التزام به «خوبى ها» و شوق به «كمالات» است. ... «تلاش» براى «يافتن»، «مقاومت» براى «رسيدن» و «جهاد» براى «ساختن» است. انتظار مهدى(عليه السلام) : روايت «اشتياق»، حديث «جستجو» و قصّه «وصل» است. انتظار مهدى(عليه السلام) : اقتداى به او، بيعت با او، و سرسپارى به فرمان اوست. رمز پايدارى، سرّ استقامت و راز جانبازى در راه اوست. انتظار مهدى(عليه السلام) : «عامل رشد»، «پشتوانه مقاومت» و «ضامن پيروزى» پيروان امامت است. انتظار مهدى(عليه السلام) : سنگربانى «عقيده»، مرزبانى «انديشه» و مبارزه در راه پاسدارى از «فرهنگ اسلام و ولايت» است. انتظار مهدى(عليه السلام) : انتظار روز ظهور اوست و انتظار روز ظهور او، انتظار غلبه اسلام و قرآن است و انتظار غلبه اسلام و قرآن، انتظار تحقق وعده هاى خداوند است. انتظارعقیده ای است که باعمل آمیخته استٰ که درزندگی انسان بصورت خاص موجود می گردد،انتظارمنتظربودن به حکومت وحاکمیتی است که درآن منافقان،ظالمان وگردنکشان به شمشیرعدالت تکلیف شان معلوم می شود. انتظارمکتب آمادگی است یعنی که دراول وهله وظیفه منتظران اصلی،آمادگی است که ماهیت اصلی را درمرحله اول تشکیل می دهد آمادگی سابقه برای پاک زندگی کردن،درباورها واعمال،راستگار بودن وتوانایی روحی کامل،تادر رکاب قاید منتظر(ع) لیاقت پیداکند. لیاقت به اتصال به جمع یاران مهدی(ع)شامل حال کسانی خواهد شد که آنهادر دوران غیبت ایستادن دربرابرهرنارواییهای اجتماعی ودربرابرهرحاکم ظالم باقلمش یاقدمش یاهروسیله دیگر را تجربه کرده باشند. این به این معنی نیست که وقت ظهور همه معجزه آساوبرق آسا یکدفعه تسخیرکامل دنیاشود،بلکه یاران امام باعقیده وباورشان دربرابرمستکبران به مقاومت می پردازند که این مقاومت ازکسانی ساخته است که روحیه جهاد درآنها پیدا شده باشد،راوی می گوید به امام صادق عرض کردم مردم می گویند که وقتی مهدی قیام کند کارها خود بخود درست می شود وبه اندازه یک حجامت خون نمی ریزد،امام (ع)فرمود: کَلاّوالذی نفسی بیده لواستقامت لاحدعفوا،لاستقامت الرسول حین ادمیت رباعیته،شج فی وجهه کلاوالذی نفسی بیده حتی نمسح نحن وانتم العرق والعلق. هرگزچنین نیست به خدا سوگند،اگرقراربودکاربرای کسی خود بخود درست شود،برای پیامبردرست می شد هنگامی دندانش شکسته شدوصورتش شکافت،چنین نیست که کارخود بخود درست شود بخداسوگند کاردرست نخواهد شدمگراینکه ماوشمادرعرق وخون غرق شویم. بنابراین نباید به قیام امام زمان(ع)ازدید امیال وآرزوها ی بنگریم چنین برداشتی از انتظار یک برداشت ومعنی منافقانه است. انتظارمکتبی است که انسان را درهمه زمان ومکان وادارمی کند که دراقامه امربه معروف ونهی ازمنکراقدام بکند یعنی مکتب انتظار مکتبی است که انسان منتظر رامکلف به اصلاح جامعه وازبین بردن فساد ازجامعه امر می کند. چنانچه که در روایتی ازامام سجاد(ع)نقل شده که فرمود: ان اهل زمان غیبته القائلین بامامته والمنتظرین لظهوره...الدعاة الی دین الله عزوجل سرا وجهرا. یعنی که معتقدان ومنتظران ظهور امام درعصرغیبت... درپنهان وآشکارمردم را به دین خدا دعوت می کنند. انتظارمکتبی است که تکالیف ومسئولیت های اجتماعی انسان منتظرنه تنها نفی نمی شود بلکه دوچندان می شود ونمی تواند ظلم وستم ظالمان وستم گران را توجیه کند بلکه اصلاح جامعه ومردم یکنوع آمادگی برای ظهور امام زمان است که برای انسان منتظرضروری است. انتظاربوته آزمایش مومنان وتفکیک مومن ازکافراست که در روایات زیادی به این امرتصریح شده ومردم به تناسب ایمان شان سنجیده می شوند،امام صادق علیه السلام فرموده: ان لصاحب الامر غیبتین احدیهما تطول حتی یقول بعضهم:مات وبعضهم یقول قتل وبعضهم یقول ذهب فلایبقی علی امره من اصحابه الانفریسیر. امام مهدی دوغیبت دارد یکی اینکه به اندازه به درازامی کشد که گروهی می گویند که وی مرده است گروهی میگویندکه کشته شده است وگروهی میگویند که ظهور اوگذشته است،پس برپیروزی ازاو،مگرمردمانی اندک کسی باقی نمی ماند. در روایتی ازامام علی(ع)نقل شده است که فرمود:یکون له حیرة وغیبة تضل فیها اقوام ویهتدی فیها آخرون. به سبب غیبت امام زمان(عج)حیرت وسرگردانی عظیمی بوجودمی آیدکه گروهی گمراه میشوند گروهی برهدایت باقی می مانند. انتظار دروایات: طبق روايات فراوانى كه از پيشوايان معصوم(عليهم السلام) در باره «انتظار فرج امام زمان(عليه السلام)» رسيده است، «انتظار فرج» به آرمانهاى بلند و عالى انسانى مرتبط مى شود و آدمى را در طول تاريخ زندگى، به عمل صالح، انجام كارهاى نيك، رعايت حقوق انسان ها و طرد قدرت هاى ناصالح وامى دارد و او را بر صحيح ترين اعتقادات دينى و مذهبى ثابت و پابرجا نگه مى دارد. علاوه بر اين مؤمنان و منتظران را براى جهاد و مبارزه، فداكارى و از خود گذشتگى، مقاومت و ايستادگى در برابر ظلم و بيدادگرى و تلاش و كوشش براى برقرارى نظام عدل، حقّ و حقيقت و ايجاد نظم و آرامش و آسايش عمومى آماده و مهيّا مى سازد. و از اين رو، اين اصل تلاش انگيز در اسلام عبادت شمرده شده و در سخنان پيشوايان معصوم(عليهم السلام) از بزرگترين عبادات به شمار آمده است. در اين زمينه، روايات شوق انگيز فراوانى از ائمّه معصومين(عليهم السلام)رسيده است كه براى نمونه به برخى از آنها اشاره مى كنيم: از رسول خدا روایت شده که فرمود: لاتنقضي الساعة حتّى يملك الأرض رجلٌ من أهل بيتي، يملأ الأرض عدلاً كما مُلئت جوراً دنيا به آخر نمى رسد مگر اين كه مردى از اهل بيت من، تمام جهان را مالك شود; او سراسر روى زمين را پر از عدل كند همچنان كه پر از ستم شده باشد عن ابي عبدالله(ع)، انه قال ذات يوم: ألا اخبركم بما لا يقبل الله عزّ وجل من العباد عملاً الا به؟ فقلت: بلى، فقال: شهادة أن لا اله الا الله، وان محمداً عبده ورسوله، والاقرار بما أمر الله، والولاية لنا، والبراءة من اعدائنا... ، والانتظار للقائم، ثم قال: ان لنا دولة يجيء الله بها اذا شاء. ازامام صادق (ع)روایت شده که فرمود:آیاشماراخبرندهم به چیزیکه خداوندازبندگانش هیچ عملی رابدون آن قبول نمی کند؟ابابصیرمی گوید گفتم بلی،فرمود گواهی دادن به یگانگی خدا ورسالت حضرت محمد(ص)اقراربه آنچه که خداوند به ولایت ماامرکرده است،بیزاری ازدشمنان ما...وانتظارقائم بعدفرمود: برای ماهم حکومتی است که خداوندهروقت خواست بمامی دهد. فعن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم (انتظار الفرج عبادة) وعن أمير المؤمنين سلام الله عليه وقد سأله رجل عن أحب الأعمال إلى الله سبحانه قال: (انتظار الفرج) وعن علي بن الحسين عليهما السلام ان أهل زمان غيبة (الإمام المنتظر) القائلون بإمامته المنتظرون لظهوره أفضل أهل كل زمان لأن الله تعالى ذكره أعطاهم من العقول والافهام والمعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة وجعلهم في ذلك الزمان بمنزلة المجاهدين بين يدي رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم بالسيف أولئك المخلصون حقا وشيعتنا صدقا والدعاة إلى دين الله سراً وجهراً، وقال عليه السلام ...، وفي رواية عن الإمام علي سلام الله عليه (انتظروا الفرج ولا تيأسوا من روح الله وإن أحب الأعمال إلى الله عز وجل انتظار الفرج)، وعن أبي جعفر عليه السلام عن جده رسول الله أنه قال: (اللهم لقني إخوتي) مرتين، فقال من حوله من أصحابه: أما نحن إخوانك يا رسول الله؟ فقال: لا، إنكم أصحابي وإخواني قوم في آخر الزمان آمنوا بي ولم يروني لقد عرفنيهم الله بأسمائهم وأسماء آبائهم. وعنه عليه السلام عن جده رسول الله أفضل العبادة انتظار الفرج، وعن الإمام الصادق عليه السلام أنه قال: (من مات على هذا الأمر منتظراً له هو بمنزلة من كان مع الإمام القائم في فسطاطه ثم سكت هنيئة ثم قال: هو كمن كان مع رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم )، وعن الإمام موسى الكاظم سلام الله عليه عن آبائه عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: (أفضل أعمال أمتي انتظار الفرج من الله عز وجل ) ازرسول خداروایت شده که فرمود:انتظارفرج عبادت است،کسی ازحضرت امام علی ازافضل اعمال بسوی خداسوال کرد،امام فرمود:انتظارالفرج،ازعلی ابن الحسین روایت شده که فرمود:اهل زمان غیبت امام زمان کسانی استندکه قایل به امامت امام زمانند منتظرظهورآن امام هستندآنهاافضل هرزمان هستندچون خداوندآنهارایادکرده وبه آنهامعرفت ودانایی داده که گویازمان غیبت را به چشم سرمی بینندخداوندآنهارا دراین زمان بمنزله مجاهدینی قرارداده که در رکاب رسول خداشمشیرزده باشدآنهامخلصین بحق هستندوبراستی ازشیعیان مامحسوب می شوند،درآشکاروپنهانی بسوی خدا مردم رادعوت میکننددر روایتی ازامام علی(ع)نقل شده که فرمود:منتظرفرج باشید وازرحمت خدانومیدنشویدکه محبوب ترین اعمال بسوی خداانتظارفرج است.امام باقر"ع"ازجدش روایت کرده که فرمود:خدایابرادران مرا بمن نشان بده" دوبارتکرارفرمود،اصحاب که دورش بودندسوال کردند:آیامابرادران شمانیستیم یارسول الله؟فرمود نه شمااصحاب من هستیدبلکه برادران من قومی درآخرالزمان هستندکه بمن ایمان می آورند درحالیکه مراندیده اند خدا نام های آنهاونام های آباءآنهارا بمن معرفی کرده.بازهم ازامام باقرازجدش روایت کرده که فرمود افضل اعمال انتظارفرج است،ازامام صادق"ع"روایت شده که فرمود:کسی که به این امر(انتظارفرج)بمیرداوبمنزله کسی است که باامام زمان درخیمه اش است،بعدلحظه ساکت شدوفرمود نه مثل کسی است که در رکاب رسول خداجنگیده است.ازامام کاظم"ع"از رسول خداروایت کرده که رسول خدافرمود:بهترین اعمال امت من انتظارفرج است. شرايط انتظار: شرايط انتظار يعنى : امورى كه مترتّب شدن همه آن فضائل كامله اى كه براى انتظار ذكر شد بر اجتماع آن امور بستگى دارد ، و هر قدر در آن امور نقصان حاصل شود موجب نقصان در آن فضائل و ثوابهاى مهمّ خواهد شد ، پس از مهمترين آن شرايط ; دو امر است كه در اين مقام ذكر مى شود ان شاءالله تعالى . خلوص نيّت ; اولّين شرط انتظار: خلوص نيّت است ، همچنانكه گفتيم انتظار فرج از افضل و احبّ عبادات نزد خداوند احديّت است ، و از جمله شرايط مقرره در هر عبادتى ــ كه هم در صحت آن ، و هم در قبولى آن و هم در تكميل آن تأثير دارد ــ خلوص در نيّت آن عبادت است. شرط دوّم در انتظار فرج آنحضرت (عليه السلام)براى رسيدن مؤمن بخیر فضائل كامله و مثوبات جليله كه در اخبار آمده است ; صبر است ، چنانچه در روايتى در «بحار» از حضرت صادق (عليه السلام)نقل شده كه حضرت فرمودند: « از دين ائمّه است ورع و عفّت داشتن و صلاح ــ تا آنكه مى فرمايد: ــ و انتظار فرج به صبر نمودن » علائم انتظار: علائم انتظار ; يعنى : چيزهائى كه بواسطه وجود آنها مؤمن مطمئن مى شود كه حقيقت معناى انتظار در او موجود شده است ، و به آن علامت معلوم مى شود كه : آنچه از آثار انتظار در او مشاهده مى شود ; صِرف آداب ظاهرى و صورى نيست. و از آشكارترين آن علائم; دو علامت است كه اجمالا بيان مى شود: اوّلين علامت انتظار ; اشتياق قلبى است ، چون واضح گرديد كه اين انتظار نسبت به امر فرج آنحضرت از لوازم كمال اشتياق به سوى آنحضرت (عليه السلام)است ، و بديهى است كه اشتياق قلب سوى امرى از لوازم كمال محبّت و دوست داشتن آن امر است . پس هرچه محبوب در نظر حبيب عزيز باشد و محبّت حبيب نسبت به او بيشتر باشد ، اشتياق او به ديدار محبوب بيشتر مى شود ، و هرچه اين اشتياق بيشتر شد مفارقت دوست مشكل تر و تلخ تر خواهد شد ، و هرچه زمان مفارقت طولانى شود ناچاراً موجب شدّت حزن و غم خواهد شد ، تا به حدّى كه باعث بكاء و گريه شديد بلكه ، موجب جزع و ندبه مى شود . پس بنابراين ; هرگاه بنده مؤمن در حال انتظارش حقيقت كمال اشتياق را به ديدار مولاى خود صلوات الله عليه ــ از جهت كمال مودت با ايشان ــ داشته باشد ، پس بايد بواسطه طول زمان مفارقت و زمان غيبت ايشان شدّت حزن و غم در قلب او ظاهر و هويدا گردد ، و از لوازم اين شدّت حزن; بكاء و گريه از جهت مفارقت آنحضرت (عليه السلام)است. چنانچه در «كافى» روايت شده از حضرت صادق (عليه السلام) كه حضرتش در بيان ذكر حال مؤمنين در غيبت ايشان ; فرمودند: و لتدمعنّ عليه عيون المؤمنين يعنى : براى او در حال طول غيابش چشمهاى مؤمنين گريان مى شود . و نيز از لوازم كمال اين حزن قلبى; جزع و ندبه كردن است ، چنانچه در جمله اى فقرات شريفه «دعاء ندبه» آمده است ، و از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده كه در چهار عيد اين دعاى شريف خوانده شود: هل من معين فاُطيل معه البكاء ؟ هل من جزوع فاُساعد جزعه إذا خلا ؟ هل قذيت عين فتسعدها عنّي على القذى ؟ يعنى: آيا يارى كننداى هست تا آنكه با او ناله و گريه را طول دهم؟ آيا جزع كننده اى هست تا آنكه يارى نمايم جزع او را هر گاه ساكن شود ؟ آيا چشم مجروحى هست تا آنكه او را چشم من بر مجروح شدن آن يارى نمايد؟» و در فقرات ديگرش نيز به همين مضمون آمده است. و از لوازم اين درجه از همّ و غم و جزع ; ناگوار بودن لذائذ در كام انسان است ، و اين بخاطر طول مفارقت محبوب او است ، و نيز سلب شدن خواب راحت از او ، بلكه اين همّ و غمّ قهراً موجب كمبود شديد خواب مى شود . و باز از لوازم آن است هميشه به ياد محبوب خود بودن است و از او ـ مگر اندكى ـ غافل نباشند . دومّين علامت انتظار ; عزلت و گوشه گيرى از بيگانگان است ، و از لوازم آن ; قلّت كلام خصوصاً در لهويّات است. پس هركس اين آثار را در وجود خود به صورت بيشتر و كاملتر چه از نظرظاهرى و چه از نظر باطنى ; مشاهده كرد ; علامت آن است كه مقام اشتياق و حقيقت انتظار او براى ظهور و فرج مولاى خود (ع) و زيارت جمال منيرش كاملتر است. بديهى است كه به همه اين امور ده گانه يعنى حزن قلبى ، افسردگى چهره ، بكاء و گريه ، جزع و ندبه ، ناگوارى لذائذ ، كمى خواب ، عزلت و گوشه گيرى ، هميشه به ياد او بودن ، قلّت كلام ، در اخبار به طور عموم و خصوص ــ چه ما بين هر حبيب و محبوبى و چه مابين آنحضرت و اوليائشان ــ اشاره شده است. مشخصات انتظار: 1خوشبینی به آینده بشریت-درباره آينده بشريت نظرها مختلف است ، بعضي معتقدند كه شر و فساد وبدبختي ، لازمه لاينفك حيات بشري است و بنابراين زندگي بي ارزش است و عاقلانه ترين كارها خاتمه دادن به حيات و زندگي است. بعضي ديگر اساسا حيات بشر را ابتر مي دانند ، معتقدند كه بشر در اثر پيشرفت حيرت آور تكنيك و ذخيره كردن انبارهاي وحشتناك وسائل تخريبي ، رسيده به مرحله اي كه به اصطلاح با گوري كه با دست خود كنده يك گام بيشتر فاصله ندارد . راسل در " اميدهاي نو " ميگويد : " . . . اشخاصي هستند - و از آن جمله اينشتين - كه به زعم آنها بسيار محتمل است،كه انسان دوره حيات خود را طي كرده باشد و در ظرف سنين معدودي موفق شود با مهارت شگرف علمي خود ، خويشتن را نابود سازد " . بنابر اين نظريه ، بشر در نيمه راه عمر خود بلكه در آغاز رسيدن به بلوغ فرهنگي به احتمال زياد نابود خواهد شد . البته اگر تنها به قرائن و شواهد ظاهري قناعت كنيم اين احتمال را نميتوان نفي كرد . نظريه سوم اينست كه شر و فساد لازم لاينفك طبيعت بشر نيست ، شر و فساد و تباهي معلول مالكيت فردي است ، تا اين ام الفساد هست ، شر و فساد هم هست . مالكيت فردي معلول درجه اي از تكامل ابزار توليد است و با خواسته انسانها اين ام الفساد از بين نمي رود ، ولي تكامل ابزار توليد و جبر ماشين روزي ريشه اين ام الفساد را جبرا خواهد كند . پس آنچه مايه و پايه خوشبختي است تكامل ماشين است . نظريه چهارم اين است كه ريشه فسادها و تباهي ها نقص روحي و معنوي انسان است . انسان هنوز دوره جواني و ناپختگي را طي مي كند و خشم و شهوت بر او و عقل او حاكم است . انسان بالفطره در راه تكامل فكري و اخلاقي و معنوي پيش مي رود . نه شر و فساد لازم لاينفك طبيعت بشر است و نه جبر تمدن فاجعه خودكشي دسته جمعي را پيش خواهد آورد . آينده اي بس روشن و سعادت بخش و انساني ، كه در آن شر و فساد از بيخ و بن بر كنده خواهد شد در انتظار بشريت است . اين نظريه الهامي است كه دين مي كند . نويد مقدس قيام و انقلاب مهدي موعود در اسلام در زمينه اين الهام است . 2 - پيروزي نهائي صلاح و تقوا و صلح و عدالت و آزادي و صداقت برزور و استكبار و ظلم و اختناق و دجل و ( دجالگري و فريب ) 3 - حكومت جهاني واحد . 4 - عمران تمام زمين در حدي كه نقطه خراب و آباد ناشده باقي نماند . 5 - بلوغ بشريت به خردمندي كامل و پيروي از فكر و ايدئولوژي و آزادي از اسارت شرائط طبيعي و اجتماعي و غرائز حيواني . 6 - حداكثر بهره گيري از مواهب زمين . 7 - بر قراري مساوات كامل ميان انسانها در امر ثروت . 8 - منتفي شدن كامل مفاسد اخلاقي از قبيل زنا ، ربا ، شرب خمر ، خيانت ، دزدي ، آدمكشي و غيره و خالي شدن روانها از عقده ها و كينه ها . 9 - منتفي شدن جنگ و بر قراري صلح و صفا و محبت و تعاون . نتیجه: انتظارمکتبی تعهد،تکلیف ومسئولیت است کسی که منتظرواقعی است به تکالیفش رامی دانند،دربرابراجتماع ،دربرابرافراد احساس مسئولیت می کنند می دانند که امربمعروف ونهی ازمنکر وظیفه هرفردمنتظراست. انسان منتظربهرحکومتی مهرتایید نمی زند واومنتظرحکومتی است که رهبری آن را یک امام یک معصوم بعهده بگیرد،حکومت کردن وظیفه هرآدم. مکتب انتظار شاخصه های دینداری را به منتظرین یادمی دهد ومی فهماند که چگونه درمقابل شبهه ها،فرهنگ لادینی ومبتذل دینش را نگه دارد. انتظارمهدی موعوداست که پایداری در دین،مقاومت دربرابرتنگناهای مادی،پذیرش سختیها ومحرومیتها و...انسان منتظر را یاری می رساند. انتظار است که منتظران را به حکومت عدل داد وعده میدهد تامنتطران ازحکومت مستکبران وستم کاران دنیای مدرن امروزی روی گردان وبیزار باشند. کسی که باور وعقیده به سنت انتظار دارد دیگرتحت تاثیر اندیشه های وارداتی غربی نمی شود؛ منتظران مهدی هیچ وقت وزمانی ساکت وآرام نمی نشینند بلکه درهر مکان وزمان مردم را به امر به معروف ونهی ازمنکر دعوت میکنند،درحیقیقت منتظران استند که شریعت محمدی را جاویدان نگه می دارند... منابع ومآخذ این مقاله: 123
سه شنبه 18 / 4برچسب:, :: 8:32 ::  نويسنده : علي ظفريوسفي
بنام خدای منتظران ...............................................علی ظفریوسفی بنام خدایی که مهدی را به حکومت جهانی واحد باقی گذاشته وبنام خدای که عصرانتظار را آفرید انتظار: ديده به راه دوختن است، ... لحظه شمارى كردن براى ديدار كسى يا انجام واقعه اى است، ... به اميد كسى يا چيزى ماندن است، ... چشم داشتن و توقّع كارى يا حادثه اى است، ... نگران شخص عزيزى يا امر مهمّى بودن است. انتظار: اميدوارى، چشم به راهى، آمادگى، نگرانى، چشم داشت و درنگ است. امّا انتظار مهدى(عليه السلام) : همه اين ها و فراتر از اين هاست. انتظار مهدى(عليه السلام): ايمان به «غيب» اقرار به «ولايت» و باورداشت حق حاكميت «قرآن» است. ... عصاره «يقين»، چكيده «تقوى» و خلاصه «عمل صالح» است. ... عشق به «زيبايى ها»، التزام به «خوبى ها» و شوق به «كمالات» است. ... «تلاش» براى «يافتن»، «مقاومت» براى «رسيدن» و «جهاد» براى «ساختن» است. انتظار مهدى(عليه السلام) : روايت «اشتياق»، حديث «جستجو» و قصّه «وصل» است. انتظار مهدى(عليه السلام) : اقتداى به او، بيعت با او، و سرسپارى به فرمان اوست. رمز پايدارى، سرّ استقامت و راز جانبازى در راه اوست. انتظار مهدى(عليه السلام) : «عامل رشد»، «پشتوانه مقاومت» و «ضامن پيروزى» پيروان امامت است. انتظار مهدى(عليه السلام) : سنگربانى «عقيده»، مرزبانى «انديشه» و مبارزه در راه پاسدارى از «فرهنگ اسلام و ولايت» است. انتظار مهدى(عليه السلام) : انتظار روز ظهور اوست و انتظار روز ظهور او، انتظار غلبه اسلام و قرآن است و انتظار غلبه اسلام و قرآن، انتظار تحقق وعده هاى خداوند است. انتظارعقیده ای است که باعمل آمیخته استٰ که درزندگی انسان بصورت خاص موجود می گردد،انتظار،منتظربودن به حکومت وحاکمیتی است که درآن منافقان،ظالمان وگردنکشان به شمشیرعدالت تکلیف شان معلوم می شود. انتظارمکتب آمادگی است یعنی که دراول وهله وظیفه منتظران اصلی،آمادگی است که ماهیت اصلی را درمرحله اول تشکیل می دهد آمادگی سابقه برای پاک زندگی کردن،درباورها واعمال،راستگار بودن وتوانایی روحی کامل،تادر رکاب قاید منتظر(ع) لیاقت پیداکند. لیاقت اتصال به جمع یاران مهدی(ع)شامل حال کسانی خواهد شد که آنهادر دوران غیبت ایستادن دربرابرهرنارواییهاوناهنجاریهای اجتماعی ودربرابرهرحاکم ظالم باقلمش یاقدمش یاهروسیله دیگر را تجربه کرده باشند. این به این معنی نیست که وقت ظهور همه چیزمعجزه آساوبرق آسا یکدفعه تسخیرکامل شود،بلکه یاران امام باعقیده وباورشان دربرابرمستکبران به مقاومت می پردازند که این مقاومت ازکسانی ساخته است که روحیه جهاد درآنها پیدا شده باشد،راوی می گوید به امام صادق عرض کردم مردم می گویند که وقتی مهدی قیام کند کارها خود بخود درست می شود وبه اندازه یک حجامت خون نمی ریزد،امام (ع)فرمود: کَلاّوالذی نفسی بیده لواستقامت لاحدعفوا،لاستقامت الرسول حین ادمیت رباعیته،شج فی وجهه کلاوالذی نفسی بیده حتی نمسح نحن وانتم العرق والعلق. هرگزچنین نیست به خدا سوگند،اگرقراربودکاربرای کسی خود بخود درست شود،برای پیامبردرست می شد هنگامی دندانش شکسته شدوصورتش شکافت،چنین نیست که کارخود بخود درست شود بخداسوگند کاردرست نخواهد شدمگراینکه ماوشمادرعرق وخون غرق شویم. بنابراین نباید به قیام امام زمان(ع)ازدید امیال وآرزوها بنگریم چنین برداشتی از انتظار یک برداشت ومعنای منافقانه است. انتظارمکتبی است که انسان را درهمه زمان ومکان وادارمی کند که دراقامه امربه معروف ونهی ازمنکراقدام بکند یعنی مکتب انتظار مکتبی است که انسان منتظر رامکلف به اصلاح جامعه وازبین بردن فساد ازجامعه امر می کند. انتظارمکتبی است که بیارانش یادمی دهد که دربرابرهرآیدیالوژی وارداتی غربی وشرقی دست بقیام بزنندهم چنانکه منتظران حکومت امام مهدی دیروز به ضدایدئولوژی کمونیزم وسوسیالیزم ایستادند وبلاک شرق را ازپادرآوردندوبه زباله دان تاریخ سپردند امروزهم هم می توانند دربرابراشرافیت مدرن وکثیف سرمایه داری(کاپیتالیزم)ونظام خداستیزودین ستیزلیبرالیزم بایستند این وظیفه منتظران است. چنانچه که در روایتی ازامام سجاد(ع)نقل شده که فرمود: ان اهل زمان غیبته القائلین بامامته والمنتظرین لظهوره...الدعاة الی دین الله عزوجل سرا وجهرا. یعنی که معتقدان ومنتظران ظهور امام درعصرغیبت... درپنهان وآشکارمردم را به دین خدا دعوت می کنند. انتظارمکتبی است که تکالیف ومسئولیت های اجتماعی انسان منتظر،نه تنها نفی نمی شود بلکه دوچندان می شود ونمی تواند ظلم وستم ظالمان وستم گران را توجیه کند بلکه اصلاح جامعه ومردم یکنوع آمادگی برای ظهور امام زمان است که برای انسان منتظرضروری است. انتظاربوته آزمایش مومنان وتفکیک مومن ازکافراست که در روایات زیادی به این امرتصریح شده ومردم به تناسب ایمان شان سنجیده می شوند،امام صادق علیه السلام فرموده: ان لصاحب الامر غیبتین احدیهما تطول حتی یقول بعضهم:مات وبعضهم یقول قتل وبعضهم یقول ذهب فلایبقی علی امره من اصحابه الانفریسیر. امام مهدی دوغیبت دارد یکی اینکه به اندازه به درازامی کشد که گروهی می گویند که وی مرده است گروهی میگویندکه کشته شده است وگروهی میگویند که ظهور اوگذشته است،پس برپیروزی ازاو،مگرمردمانی اندک کسی باقی نمی ماند. در روایتی ازامام علی(ع)نقل شده است که فرمود:یکون له حیرة وغیبة تضل فیها اقوام ویهتدی فیها آخرون. به سبب غیبت امام زمان(عج)حیرت وسرگردانی عظیمی بوجودمی آیدکه گروهی گمراه میشوند گروهی برهدایت باقی می مانند. زندگی منتظرانه تنهابرگشت ندارد به پایان عصرحضور(سال260هجری)بلکه بدوران آغازین دین برمی گردد،انتظار،اندیشه بلندی است به تاریخ وافق ناپیدای روزگارکه درهردین وآیین،پیروانشان منتظریک نجات دهنده هستند که یک روزی می آید وآرمانهای شان را به ثمر می رساند،. دراسلام انتظار،مساله اى بنيادين در باور مسلمانان است و اين موضوع از زمانى كه پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، مژده وجود ايشان را داد، ذهن آنان را به خود مشغول داشته است . آن حضرت در مناسبتهاى مختلف و در روايات فراوان كه به مرز تواتر مى رسد، تاكيد به ظهور مهدى ، عليه السلام ، در آخرالزمان كرده اند؛ به گونه اى كه عقيده به وى از ضروريات دين اسلام گشته است . اين عقيده در ميان امت اسلام چنان رسوخ يافته كه برخى از سودجويان و فرصت طلبان آن را مغتنم شمرده و ادعاى مهدويت كردند ولى بزودى رسوا و مفتضح شدند، همانگونه كه مدعيان رسالت و پيامبرى همگى رسوا شدند. دراسلام کم استندکسانی که منتظرمصلح جهانی نباشند اما در عين حال در گذشته و حال كسانى اين مساءله را در مورد انكار و ترديد قرار داده اند. كسانى كه يا تحت تاءثير تفكر ماديگرى و يا دچار تعصب فرقه اى بوده اند و يا از صدها روايت كه در كتابهاى حديث از طرق مختلف رسيده ، بى خبرند.اماانکارچنین افرادی هیچ نوع ضرری به انتظارومساله منجی موعود نمی رساند. چون مسئله منجی گرایی مختص به اهل تشیع یااهل سنت نیست بلکه همه ادیان مثل هندو،مسیحیت،یهود وزرتشتیان منتظریک منجی استند 1.برهمنان: موعودبرهمنان ویشنو(Vishnu)است که تاکنون نه باروهرباربصورتی درجهان ظهورنموده وگیتی را ازبدیهاپاک کرده برای دهمین بار درآخرالزمان ظهورخواهدنمودوبدکاران وگنه کاران را بکیفرخواهدرساندونیک کاران را ازنعمت اخروی بهره مندخواهدساخت،وی شیپوری خواهد دمید تمام کاینات منهدم خواهد شد بشریتی تازه وجهانی نوبپاخواهد شد. بودائیان نیزمعتقدند که 23بودا ازاول خلقت ظهورنموده ودنیارا پرازعدل داد کرده اند،وبودای بیست وچهارمی زمان ظهورخواهدنمودکه دنیارا ظلم وجور فراگرفته باشد،درآنزمان آخرین بوداظهور می کند ودنیارا ازظلم وستم پاک کرده وپس ازخرابی کاینات او دنیای دیگری بوجود می آوردکه دارای همه نیکیها وخوبیهااست. مسیحیان درطول دوهزارسال تاکنون بدین باورند بوده اند ومنتظرند که روزی عیسی مسیح ازآسمان می آید ومدت دوهزارسال پادشاهی می کند. قوم بنی اسرائیل ازسه هزاروسیصدسال پیش تاکنون منتظرند، موعودشان(ایلیا)به آسمان صعود نموده وروز ظهور دنیا را پرازعدل داد خواهد نمود. زرتشتیان،کیومرث را نخستین آفریده خداوند می دانند،"سوشیانس"سوم که آخرین پسر زرتشت است را آخرین آفریده خداوند می پندارند. ازپیدایش کیومرث تاآخرالزمان را 12هزارسال دانسته اند درآغازهریک ازهزاره یازدهمین ودوازدهمین دوپسر زرتشت ظهور خواهند نمود. درآخر هزاره دوازدهمین،پسرسومی زرتشت (سوشیانس)ظهور خواهدنمود وجهان را نومی کند مردگان را برمی انگیزد قیامت وجهان معنوی خواهد آراست،پسرزرتشت درآخرالزمان تولد می یابد که سوشیانس نام داده اند واوآخرین مخلوق خدایعنی اهورا مزدا خواهد بود. تمام پیروان ادیان غیراقوام چین وجاپان همه درانتظاریک منجی استند که یک روزی ظهور خواهدنمود. متفکرمشهوربریتانیایی برتراند راسل می گوید:عالم درانتظار روزی است که یک رهبرآگاه وبادرایت همه را تحت لواء واحد وشعار واحد درآورد آلبرت اینشتین صاحب نظریه معروف نسبیت می گوید: روزی که همه مردم تحت صفا،صمیمت،سلامتی ودوستی کنارهم تاشند وآن روز رهبرعالم یکی باشد آن روزبعید نیست آری آن منجی که درادیان مختلف بشارت داده شده آن حضرت امام مهدی است که در نيمه شعبان سال 255 هجرى متولد گرديدودرهشتم ربيع الاول سال (260 ه -)، زمان غیبت صغر ی شروع شد که تاسال 329 هجرى قمری ادامه یافت وازآن به بعد تاحالایک هزارودوصدوچهار روز غیبت کبری آن ادامه دارد که شیعیان باید هم چنان درانتظارباشند. تهیه کننده "علی ظفریوسفی" 123

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ

فریادهای که درطول قرنها تحول عظیمی را بوجودآورده،صدای که پژواک آن ملتهارا به حرکت واداشته وملت مرده ای را زنده کرده ودرصحنه حیات سیاسی ،اجتماعی،فرهنگی و... مردم را یاری رسانده که اینک این صداهاباید ازحنجره تکنالوژی عصری برآید تاکه روزی جهان مرده بیجان را شاید متحول کند این وبلاگ فریادی است که درد های معنوی ومادی مردمی را حکایت کننده است،شماهم باماهم صداشویدتاببینیم که چه خواهدشد بااحترام:علی دانشگاه کابل
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سايت متعلق به دانشجويان ومردم ولسوالي پنجاب ولايت باميان و آدرس alizaferyosufi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 72
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


در رفاقت رسم ماجاندادن است هرقدم صدقدم پس دادن است هرکه برماتب کند جان می دهیم نازاورا هرکه باشد می خریم